تحلیل و مدلبندی شبکه های مغزی در حوزه ی علوم اعصاب و رفتار

در سال های اخیر مطالعه ی شبکه ها به صورت گسترده ای در حوزه های مختلف علمی مانند حوزه ی علوم اجتماعی، اقتصاد، سیستم های زیستی، علوم اعصاب، علوم شناختی و رفتاری گسترش یافته است. اصلی ترین دلیل رشد رویکردهای شبکه ای ارتباطات بین سیستم های مختلف و ظهور و گسترش سیستم های پویا است که از طریق مجموعه ای از تکنیک های آماری و ریاضیاتی که خاستگاه آنها نظریه ی گراف است، قابل تببین و توصیف و تحلیل است. کاربردهای نظریه گراف حوزه ی وسیعی را در بر می گیرد. از این نظریه در برنامه ریزی شهری، کنترل ترافیک، همه گیر شناسی، برنامه ریزی مالی، موتورهای جستجوی اینترنت، تحلیل سیستم های زیستی پیچیده محیطی و مولوکولی و روانسنجی استفاده می شود. فعالیت های زیادی روی معماری شبکه، پویایی و همچنین رشد فرآیندهای آن انجام شده است. در حالی که بیشتر نظریه ی گراف کلاسیک به تحلیل گراف های تصادفی می پردازند، علم مدرن شبکه، روی سیستم های جهان واقعی متمرکز است و نشان داده است که شبکه های واقعی در اکثر موارد، تصادفی نیستند. این شبکه ها سازمان هایی با  فرآیندهای بنیادی زیر بنایی اند که ضامن بقا، رشد و ساختار آنها می باشند.

درک و فهم سازمان شبکه ای به پیچیدگی مغز، در اولین گام مستلزم فهم عملکرد آن به عنوان یک سیستم یکپارچه  است. نتایج تلاش های نقشه بندی مغز و تکنیک های رکورد آن در کنار فعالیت های علمی که به صورت اختصاصی به ارتباطات مغزی می پردازند، مجموعه داده هایی از ارتباطات وسیع مغز گردآوردی کرده است. این داده های نشان می دهند که برای تحلیل، نیازمند تحلیل های کمی و ابزارهای مدلبندی جدید به منظور آشکارسازی ویژگی های سازمان شبکه مغز می باشند.

با وجود این که روش های گوناگون و متعددی برای مشاهده ی آناتومی و فیزیولوژی مغز وجود دارد، جای تعجب نیست که ابزارهای متعددی نیز به منظور تعریف ارتباطات مغزی و رکورد آنها وجود داشته باشد. به طور کلی سه نوع ارتباط مغزی موجود است: ارتباطات ساختاری، ارتباطات عملکردی و شیوه هایی که ارتباط و تعامل این دو نوع را به یکدیگر مربوط می سازند. ارتباطات ساختاری به مجموعه ای از ارتباطات فیزیکی بین مولفه های عصبی مانند ارتباطات سیناپسی یا مسیرهای متوالی فیبری اشاره دارد. ارتباطات عملکردی الگوهای تعاملی پویایی هستند که معمولا از طریق داده های سری زمانی عصبی (مانند همبستگی های متقاطع، اطلاعات تعاملی یا همگنی درونی) بدست می آیند. شیوه های موثر رابط و تسهیل کننده ی رابطه ی ساختار و عملکرد مغز، شبکه ای از تاثیر و تاثرات علی بین مولفه های عصبی را شامل می شود و اغلب بر اساس سرنخ هایی که از سری های زمانی یا بر اساس مداخلات آزمایشی بدست می آیند، کشف و مطالعه می شوند.

در حالی که ارتباطات ساختاری (حداقل در مقیاس زمانی ثانیه تا دقیقه) تا حدی ثابت باقی می مانند، ارتباطات عملکردی و شیوه های موثر، می توانند در کسر بسیار کوچکی از ثانیه هم به صورت خودکار و هم زمانی که فعالیت عصبی برانگیخته می شود، تغییر کنند و ساخت جدیدی پیدا کنند.

وجه مشترک تمام ارتباطات مغزی این است که می توان آنها را از طریق شبکه یا گراف نشان داد و تحلیل نمود. گراف ها زبان ریاضی سیستم هایی هستند که مولفه های آن ارتباطات درونی دارند و با گره ها و یال ها در نظریه گراف قابل مقایسه اند. گره ها ماهیت های عملکردی بنیادین سیستم می باشند و در مغز گره ها می تواند نرون ها به تنهایی، جامعه ی نورونی یا نواحی مغزی باشند. یال ها ارتباطات و اتصالات بین گره ها هستند. در شبکه مغز این ارتباطات می تواند سیناپس ها یا مسیرهای متوالی فیبری و یا روابط علی یا آماری باشند که شباهت، مجاورت یا ارتباط عملکردی را توضیح می دهند. مجموعه ی کامل گره ها و یال ها را می توان از طریق ماتریس ارتباطات که به ماتریس مجاورت مشهور است، نشان داد. این ماتریس نشان می دهد که کدام زوج از گره ها مجاور یکدیگرند.

مفهوم بنیادین دیگر مربوط به نظریه گراف در شبکه مغزی، مسیر عصبی است: منظور از مسیر، یال های متوالی است که به صورت غیر مستقیم یک گره را به گره دیگر مرتبط می سازند. طول کوتاهترین مسیر بین دو گره به عنوان فاصله بین آن دو گره در نظر گرفته می شود و به عنوان حداقل تعداد یالی تعریف می شود که یک گره را به گرهی دیگر وصل می کند. توجه کنید که در گراف ها، فاصله به عنوان فاصله توپولوژیکی بین دو گره تعریف می شود نه به عنوان فاصله در فضای متریک.

شبکه مغزی وابسته به روش رکورد آن یا بر اساس سیستم آزمایشی بکار گرفته شده در مطالعه تجربی، می تواند به روش های مختلفی استخراج شود. اولین گام تعریف گره ها و یال های شبکه است. این گام نه تنها اولین گام بلکه مهمترین گام نیز به شمار می رود. تحلیل آماری شبکه مغزی مبتنی بر تعریفی است که بر اساس آن سیستم زیستی به گره و یال تقسیم بندی می شود. در سیستم های بزرگ مقیاسی مانند مغز، تعریف گره در برگیرنده  تقسیم بندی مغز به نواحی یکپارچه بر اساس داده های تصویری و هیستولوژیک است. روش های بخش بندی مستخرج از داده نیازمند حوزه ی فعالی از پژوهش است و در حال حاضر با چالش های جدی روبرو است. روش های خوشه بندی منجر به پردازش های با اعتبار بالا در شبکه مغزی شده است. در این روش ها شباهت بین نیمرخ ارتباطات ساختاری یا عملکردی به منظور استخراج محدوده های بین نواحی مختلف مغز، بدست می آید.  

گام های نظری تحلیل گراف به صورت زیر است:

الف) تعریف گره های شبکه ب) برآورد اندازه ای مناسب از ارتباط ج) ساخت ماتریس ارتباطات و د) تحلیل نظری گراف مربوط به شبکه ی استخراج شده.

بعد از تعریف گره ها، تعریف یال های معمولا در برگیرنده ی برآوردهای ارتباطات جفتی بین گره ها است. شبکه های ساختاری بر مبنای مسیرها و تراکت های فیبری اندازه گرفته شده، ساخته می شوند. در حالی که یال های موثر و عملکردی اغلب بر مبنای ارتباطات آماری برآمده از داده های سری زمانی تعریف می شوند. اندازه های ارزشمندی برای نشان دادن جفت های عملکردی وجود دارد. در حالی که بیشتر مطالعات به منظور تعریف ارتباطات عملکردی از اندازه های ساده ای مانند همبستگی استفاده می کنند، استراتژی های پیچیده تری مانند همبستگی های تفکیکی و نیمه تفکیکی یا ارتباطات جهتدار (علی) و تعاملی را نیز می توان به کار گرفت.

زمانی که یک شبکه مغزی شکل می گیرد، می تواند از طریق ابزارهای کمی برآمده از نظریه ی گراف تحلیل شوند. بسیاری از این روش ها و ابزارها در اختیارند که می توانند در حوزه ی علوم اعصاب و رفتار به کار گرفته شوند. قبل  از این که رویکردهای نظری گراف به گستردگی استفاده شود، مفاهیم روش شناسی مهمی نیازمند بررسی است.

اگر بخواهیم اندازه های بدست آمده از نظریه گراف را در مورد شبکه ی مغزی دسته بندی کنیم، سه طبقه مختلف از اندازه های گراف وجود دارد که جنبه های مختلفی از سازمان شبکه ای مغز را متمایز می سازند:

الف) وجود ارتباطات و ماژول های اختصاصی شده (جداسازی عملکردی).

ب) الگوی تعاملات کلی بین ارتباطات (یکپارچه سازی عملکردی)

ج) اثر عملکردی عناصر شبکه های فردی (اثرات عملکردی).

جداسازی عملکردی: خوشه بندی و ماژول بندی

یکی از موارد مهم در پردازش ویژگی های گره‏ها و توزیع عملکردی آنها تعاملاتی است که با همسایگان نزدیکشان دارند. در واقع مجموعه ای از گره ها وجود دارند که به صورت مستقیم با هم در ارتباطند. مطالعات بسیار زیادی که در زمینه ی شبکه های مغزی انجام شده است؛ نشان می دهد که نواحی عصبی وجود دارند که در آن نواحی خوشه ها و ارتباطات متقابل و زیادی وجود دارد، که به آن همسایگان می گویند.

ضریب خوشه بندی یکی از اندازه های ابتدایی برای مشخص کردن درجات گره ها در ارتباطات منطقه ای می باشد. خوشه بندی یک گره زمانی بالا است که همسایگان هر گره همسایه ی یکدیگر باشند. به طور میانگین در تمام شبکه ضریب خوشه بندی نشان دهنده ی درجه ای از شبکه است که ارتباطات محلی بین گره های مختلف آن را نشان می دهد. از آنجا که خوشه بندی خیلی به اندازه و چگالی هر یک از شبکه ها وابسته است، لازم است از علم آمار به منظور تولید شبکه های تصادفی به منظور مقایسه ی معناداری شکل گیری خوشه ها استفاده شود.

در بسیاری از موارد خوشه بندی بالا نشان دهنده ی ارتباطات چندگانه و بخش بخش گره های مختلف است. این ارتباطات و ماژول ها را می توان از طریق الگوریتم هایی که به دنبال بخش بندی کردن شماها هستند، پیدا کرد. این شماها به صورت بهینه شبکه را به زیر شبکه هایی تقسیم می کند و اندازه هایی از بخش بندی یا ماژولبندی ارائه می دهند. یکی از شاخص ها چگالی نسبی درون ماژول نسبت به چگالی ارتباطات بین ماژول های مختلف است. مطالعات زیادی از شبکه های ساختاری و عملکردی مغز انجام شده است که به شناسایی ماژول های مختلف و مشخص کردن حدود و جایگاه انها می پردازد که به شبکه های شناختی یا زیر بخش های عملکردی مغز انسان مشهورند. از طریق گسترش روش های تحلیلی که به منظور بخش بندی استفاده می شوند، پژوهشگران به این نتیجه رسیده اند که بخش ها و ماژول های شبکه های مغزی ساختار سلسله مراتبی دارند. این ویژگی معماری مغز، ترسیم نقشه ی بخش های مختلف مغز را به لحاظ اقتصادی و فیزیکی ارتقا می دهد و تاثیر مهم و معناداری روی پویایی مغز می گذارد.

یکپارچه سازی عملکردی: شاخص های طول مسیر و کارایی

در حالی که بخش بندی و ماژول بندی اطلاعات مهمی را در باره ی ساختار ارتباطی محلی یا منطقه ای مغز ارائه می کند، اندازه های مکملی وجود دارند که گنجایش شبکه در زمینه ی دربرگیرندگی تعاملات کلی تر و گسترده تر از تعاملات منطقه ای و همچنین یکپارچگی فعالیت پویای مغز را نشان می دهند. بعضی از این انداز ها مبتنی بر مسیر می باشند. مخصوصا طول کوتاهترین مسیر که دو گره مختلف را به هم وصل می کند. به طور کلی مسیرهای کوتاهتر به نظر می رسد؛ به صورت کاراتری اطلاعات را انتقال می دهند. بنابراین میانگین طول مسیر برای شبکه می تواند یک شاخص از گنجایش شبکه در تعامل اطلاعات کلی، محسوب شود. یکی دیگر از اندازه های مربوط به این موضوع (که در واقع عکس طول مسیر متوسط است اما کمتر از وجود گره های منفک و جدا شده آسیب می بیند) کارایی کلی است. همانند خوشه بندی، طول مسیر نیز باید از طریق یک آزمون آماری بررسی شود، تا از این طریق به مقادیری معنادار برای حجم و چگالی شبکه دست یافت.  

به دلیل اهمیت جریان اطلاعات و ارتباطات در شبکه های مقیاس بزرگ مانند شکبه های مغزی، اندازه ها مربوط به یکپارچه سازی عملکردی، مشخصات زیستی عصبی نسبتا مشخص و روشنی دارند. در یک شبکه با کارایی بالا، مسیرهای ارتباطی کوتاه می توانند بین جفت گره های مختلف مشخص می شوند. با وجود این که خوشه بندی و طول مسیر جنبه های مکملی از شبکه عملکردی سازمان مغز محسوب می شوند، اغلب از طریق اتصال و ارتباط معنی پیدا می کنند. اگر چه این اندازه ها می تواند به منظور سنجش درجه ای از تعادل شبکه بین ارتباطات موجود محلی و ارتباطات بخش بندی شده در کل محسوب شود، می تواند به منظور سنجش یکپارچگی سیستم نیز به حساب آید.

اثرات عملکردی: مرکزیت و هاب ها

شبکه های جهان واقعی در بسیاری از موارد تصادفی نیست و اختلاف معناداری با ساخت های تصادفی دارد. علاوه بر این در بین گره های این شبکه ها روابط معناداری وجود دارد. عناصر شبکه را می توان از طریق مشارکت آنها در شبکه به طبقات مختلفی طبقه بندی کرد. به عنوان مثال بر اساس شیوه ی ارتباطی که با سایر اجزای سیستم دارند، طبقه بندی نمود.  یکی از تمایزات مهمی که می تواند بر اساس اثر آنها ساخته شود اثر بالقوه ای است که آنها بر کلیت سیستم می گذارند و گنجایش آنها به منظور انتقال یا پردازش اطلاعات. گره هایی که اثرات بالا دارند اغلب به عنوان هاب شناخته می شوند. شناسایی هاب های شبکه های مغزی برای نقشه بندی نواحی مختلف مغز که بیشترین تعامالات عملکردی را دارند و به یکپارچگی سیستم کمک می کنند، ضرورت دارد. هاب ها می توانند بر اساس تعداد تعاملاتی که در مسیرهای کوتاه شبکه دارند، نیز شناسایی شوند. اندازه ای که از این تعریف بدست می آید به عنوان مرکزیت بینابینی شناخته می شود که برای شبکه های ساختاری اهمیت دارد و همچنین می تواند برای یال ها به خوبی استفاده شود.

زمانی که یک بخش بندی ماژولی شناخته می شود تنوع ارتباطات گره ها با توجه به  ماژولهای اختصاصی می تواند در قالب ضریب اشتراک سنجش شود. یکی از چیزهای مورد توجه این است که گره هایی که ارتباطات بالا دارند، ضریب اشتراک پذیری بیشتری نیز دارند. به این گره ها هاب های ارتباط دهنده گفته می شود. ارتباط بین ماژول های مختلف از طریق این هاب ها انجام می شود. از طرف دیگر گره های با درجه بالا وجود دارند که ارتباطات ماژولی آنها پایین است و بنابراین شاخص اشتراک پذیری آنها کم است. و به همین دلیل به آنها هاب های دور افتاده یا منزوی گفته می شوند چون بیشترین ارتباط آنها، بین خود ماژول شان می باشند.

هاب ها در شبکه ی مغزی خیلی اهمیت دارند. درجه‏ی مرکزیت بالا و ارتباط دهندگی آنها و همچنین اشتراک بالای انها در ارتباطات ساختاری نشان می دهد که آنها نقش بسیار حیاتی در جریان یکپارچه سازی فرآیند ها و جریان اطلاعات دارند. پژوهش ها نشان می دهد که ارتباطات بالایی بین هاب های ذهن انسان، با نواحی درد که نرخ متابولیسم در آن بالا است وجود دارد. این موضوع در مورد بیمارانی که مشکلات عصبی دارند، نیز صادق است. این نتایج می تواند به ایجاد این فرض بیانجامد که توپولوژی مغز با ساختار آن در ارتباط است. علاوه بر این سنجش مرکزیت می تواند به منظور پیش بینی نواقص ساختاری که بر اساس حذف گره یا یال در مغز بوجود می آیند، استفاده شود. در یک بافت زیست عصبی، فقدان گره های مرکزی یا یال ها به ترما یا بیماری منجر خواهد شد.

 

کاربردهای بیشتری برای نظریه گراف متصور است. روش های گراف وکاربرد آنها در شبکه های با مقیاس بزرگ منجر به ظهر بینش معناداری در عملکرد و سازمان مغز انسان شده است این کاربرد ها گسترده زیادی از شبکه های اناتومی مغز تا ارتباطات عملکردی در نواحی مختلف مغزی را در بر می گیرد. علاوه بر این ارتباطات عملکردی در زمانی که از طریق تکالیف ارائه شده، بر انگیخته می شوند، در بررسیر تفاوت های فردی و جامعه ی بالینی بسیار کاربردی خواهد بود. روش های عینی برای مقایسه شبکه ی مغزی افراد مختلف یا بین جامعه های مختلف، امکان مطالعات طولی مغز و رشد بیماری های مغزی مختلف را فراهم می آورد. رویکردهای شبکه ای جنبه های مختلفی از شبکه های مغزی را روشن کرده اند. به عنوان مثال این مطالعات تغییرپذیری معناداری را در ارتباطات ساختاری و عملکردی مغز نشان می دهند. بررسی تغیرپذیری ارتباطات بین شبکه های مختلف مغزی یکی از حوزه های مهم برای پژوهش های آینده در حوزه ی شناختی و رفتاری است.

 

علیت چیست و در بستر علوم رفتاری (روش شناسی و تکنیک) چگونه حاصل می شود؟

چکیده: مطالب مربوط به استنباط های علی در متون فلسفی، آماری و علوم رفتاری و اجتماعی پراکندگی بسیار چشمگیری دارند. اما تلاش می شود تا به صورت مختصر به آن پرداخته شود. برای پاسخ به سوال، علیت از منظر فلسفه به عنوان پیش نیاز پاسخ به سوال، عنوان نظریات علیت، پیش فرض های وجود رابطه علی و علیت در روش شناسی، مطرح شده است. علیت در روش شناسی نیز به علیت در مطالعات آزمایشی و غیر آزمایشی تقسیم شده و به تفکیک مورد بررسی قرار گرفته است.

علیت در فلسفه: موضوع علیت در فلسفه قدیم، جزء مباحث متافیزیک بوده است و متافیزیک خود بخشی از فلسفه نظری به حساب می آمد. متافیزیک در فلسفه یعنی قواعد کلی وجود. یعنی قواعدی که به طور عام در عالم وجود، حاکم اند. به دلیل پیچیدگی موضوع علیت در فلسفه است که آن را جزء قواعد کلی و در حوزه ی متافیزیک قرار می دهند. در فلسفه جدید نیز علیت جایگاه اثباتی ندارد. به عنوان مثال، کانت می‌گوید: «تصور علیت را که همه ما دائماً به کار می‌بریم، ممکن است تجربه پیشنهاد کرده باشد، اما این معنا ثابت نمی‌کند که مأخوذ از تجربه است. بنابراین بیشتر به عنوان یک اصل موضوعه پذیرفته می شود. اصلی که مطرح می کند هر معلولی دارای علتی است. از این منظر علیت در حوزه ی بررسی علم قرار نمی گیرد. مثلا دیوید هیوم هیچ‌گونه مبداء فراتجربی در باب شناخت را به رسمیت نمی‌شناسند و براین ‌اساس تصور علیت را نیز دارای خاستگاه تجربی می‌داند، تا بتواند آن را به حوزه علم وارد نماید. با وجود این می توان پذیرفت که تفکر علی کاملا به سطح نظری تعلق دارند و قوانین علی را هرگز نمی توان به صورت تجربی اثبات کرد. اما این بدان معنا نیست که تفکر علی و یا ساختن الگوهای علی که استلزام های ناشی از آنها را می توان به طور غیر مستقیم آزمود، کار بیهوده ای است.

برای پاسخ به سوال لازم است بعضی از مفروضات ساده کننده که آزمون پذیر نیستند؛ را پذیرفت. باید قبول کرد که واقعیت، یا دست کم تلقی ما از واقعیت، شامل فرآیندهای در جریان است. هیچ دو واقعه ای هرگز عینا تکرار یکدیگر نیستند، هیچ شیء یا چیزی نیست که از این لحظه تا لحظه بعد دقیقا بر یک حال باقی بماند. با این وجود، این موضوع را باید فرض گرفت که اگر ماهیت جهان قابل شناسایی باشد، باید چنان اندیشید و عمل کرد که گویی واقعه ها تکرارپذیرند و اشیا خصیصه ای دارند که می توانند بنابر آن برای مدتی، هر چند کوتاه ثابت بمانند. تنها اگر به خود اجازه ی قبول چنین مفروضات ساده ای را بدهیم می توانیم از واقعه ی منحصر به فرد و واجد فراتر رویم و دست به تعمیم بزنیم و در مورد علیت صحبت نماییم. این پیش فرض در مورد تمام نظریات علیت صادق است.

نظریات علیت عبارتند از:

  1. نظریات خلاف
  2. نظریات علت و معلولی احتمالاتی
  3. نظریات حساب علی (این نظریه پایه ی روش های آماری مانند شبکه های بیزی و گراف ها در نتیجه گیری های علی است)
  4. یادگیری ساختار (این نظریه پایه ی روش های آماری مانند همبستگی ها، رگرسیون ها، تحلیل مسیر و مدل معادلات ساختاری، سری های زمانی، همبستگی های متقاطع و داده های بخش بندی های متقاطع، در برداشت های علی است)
  5. نظریه اشتقاق
  6. نظریات دستکاری (اساس نتیجه گیری های علی در مطالعات آزمایشی این نظریه است).
  7. نظریات فرآیندی (اساس نتیجه گیری های علی در روش های آماری سلسله مراتبی مانند HLM ها این نظریه است).
  8. نظریات علیت سیستماتیک

بر اساس نظریات مربوط به علیت، مدل های مختلف علی ظهور پیدا می کنند. موضوعاتی که در ادامه مطرح می شود، هر کدام ریشه در یکی از این نظریات بنیادی دارد.

شرایط وجود یک رابطه علی

رابطه علیت بین پدیده ها (events)  رفتارها (properties) متغیرها (variables)  یا حالت های متفاوت امور (affairs)  مشاهده  می شود.  اما نمی توان هر نوع رابطه بین دو شی یا دو پدیده را به راحتی رابطه علیت نامید. بلکه رابطه علت – معلولی، دارای ویزگی های خاصی است که در ذیل ارائه شده اند:

  1. تقدم علت برمفعول (causal precedence) بدین معنا که علت از نظر زمانی باید مقدم بر معلول خود  باشد،  یا دست کم همزمان با آن به وقوع پیوندد، در غیر اینصورت نمی توان رابطه بین دو پدیده را رابطه علت -معلولی خواند . مثلا  خارج شدن گلوله از لوله تفنگ نمی تواند علت انفجار باروت در ته  فشنگ باشد ، بلکه بر عکس، انفجار باروت می تواند موجب پرتاب شدن گلوله باشد. البته این تقدم و تاخر در زمانی که موضوع مورد مطالعه انسان است، رعایت نمی شود. به عنوان مثال در روانشناسی افراد بر اساس انگیزه هایشان قبل از انجام کاری مقدماتی برایش ایجاد می کنند. در واقع علت انجام چنین مقدماتی واقعه ای است که می خواهد در آینده اتفاق بیفتد. مثلا برای قبولی در کنکور از یک سال قبل مطالعه می کند.
  2.  رابط ضروری ( necessary connection)  بین علت و معلول، دومین ویژگی رابطه علیت است.  هر جا علت بوجود بیاید ، معلول آن نیز بوجود خواهد آمد.  مثلا «آب در 100 درجه سیلیسیوس در فشار یک اتمسفر به جوش می آید »  هرگاه به آب در تحت شرایط گفته شده حرارت بدهیم، به جوش خواهد آمد.
  3. نزدیکی و مجاورت (contiguity of cause and effect ) : بدین معنا که علت و معلول باید از نظر زمانی و مکانی بهم نزدیک و در یک فضای عقلایی باشند. مثلا، نمی توان  گفت علت یخ بستن آب  داخل لیوان که دیشب بیرون از اتاق بوده است، سرمای قطب شمال است. بلکه برودت هوا شب هنگام افت کرده و علت یخ بستن آب داخل لیوان شده است. رابطه سرد بودن هوای منطقه و یخ بستن آب از نظر تجربه قابل قبول است .
  4. علت های یکسان دارای  معلول های یکسان  ( برابر ) هستند.
  5. علت های معین دارای معلول های معین هستند و برعکس.
  6. هر گاه علتی تغییر یابد ( یا علت متفاوتی جایگزین آ ن گردد ) معلول مربوط نیز تغییر خواهد کرد.

علیت در روش شناسی

علیت در روش شناسی روانشناسی را می توان به طور کلی در دو دسته طبقه بندی نمود. استنباط های علی در پژوهش های آزمایشی و استنباط های علی در پژوهش های غیر آزمایشی. شرایط و الزامات هر کدام از این روش ها در زیر ارائه می شود.

استنباط علی در طرح های آزمایشی

منطق طرح های آزمایشی، منطقی است که به خوبی قابل درک است. آزمایشگر می تواند با دخل و تصرفهایی دقیق تاثیرات جداگانه اما همزمان چند متغیر مستقل بر یک متغیر وابسته را از یکدیگر متمایز کند. به روش های مختلف مانند انتخاب تصادفی، آزمایش کننده می تواند اثرات مزاحم را که غیر سنجشی و یا ناشناخته اند بر فرض درستی قواعد احتمالاتی حذف نماید. البته در مورد بعضی از متغیرهای تهدید کننده انتخاب تصادفی راه حل مناسبی نمی تواند باشد و قابلیت کنترل آنها وجود ندارد. در هر صورت اگر آزمایشی خوب طراحی شده باشد به محقق اجازه داده می شود که با استفاده از تعداد نسبتا کمی از مفروضات ساده کننده، و کاملا موجه و منطبق بر شهود، آزمایش را انجام دهد و آن گاه بر پایه نتایج و با درجه ای از اطمینان، دست به استنباط های علی بزند. البته باید خاطر نشان کرد که ماهیت شواهد تجربی هر چه باشد، هرگز نمی توان وجود علیت را خالی از شبهه دانست.

در پژوهش های آزمایشگاهی فرض بر این است که همانطور که در جهان واقعی بعضی از عوامل موجب می شوند که تغیراتی در یک نظام بوجود آورند، در آزمایشگاه نیز می توان همین کار را انجام داد. در آزمایشگاه پژوهشگر به عنوان عامل اصلی ظاهر می شود. در واقع اگر x علت y باشد به شرط این که سایر علت های y ثابت نگه داشته شود، باید دخل و تصرف آزمایشی در متغیر مستقل x (یعنی ایجاد تغییری در x از خارج) با مشاهده تغییری در y همراه باشد. تغییر در y نباید پیش از تغیری در x روی دهد و گرنه نمی توان استنباط کرد که متغیر y به متغیر x وابستگی علی داشته باشد. مفهوم علیت در پژوهش های آزمایشی، متضمن آن است که در صورت ثابت بودن سایر متغیرهای علی، چنانچه x تغیر کند y نیز تغیر کند. اما با توجه به این حقیقت که در زندگی واقعی هرگز نمی توان معلوم کرد که متغیرها ثابتند یا نه، صرفا نمی توان با مشاهده این که دخل و تصرف در x تغییری در y را به همراه دارد، استنباط کرد که x علت y است. به عبارت دیگر در حالی که مایلیم تصور کنیم که چیزی موجب تغیر در y شده است اما یقین نداریم که این چیز همان دخل و تصرف در x است یا نه.

به پیروی از کیش متغیرهایی که می تواند سبب تغیراتی در y شوند را در چهار دسته قرار می دهیم تا بتوانیم درک درستی از برداشت های علی در پژوهش های آزمایشی داشته باشیم. نخست متغیرهای مستقل اند که پژوهشگر می کوشد تا در آن ها دخل تصرف نماید. دوم، شاید برخی متغیرهای بالقوه باشند که علت های y اند ولی در موقعیت آزمایشی تغییری نمی کنند. پژوهشگر آزمایشی، ممکن است از وجود برخی از آنها اطلاع داشته باشد و آنها را تحت کنترل قرار دهد. شاید متغیرهای ناشناخته ای هم وجود داشته باشند که در شرایط آزمایش تغییری نکنند و بنابراین نتوان در تغیرات y سهمی را برای آنها در نظر گرفت (چون در غالب تحلیل های آزمایشی منظور از تغییر، تحلیل تغییرات یا همان تحلیل واریانس است). سومین گروه شامل تمام متغیرهایی است که کنترل نمی شوند و ضمن آزمایش بی گمان تغیراتی در y بوجود می آورند، اما تاثیراتشان بر y به تاثیرات x، یعنی متغیر مورد بررسی ارتباطی ندارد. گروه چهارم را متغیرهای مشتبه کننده تشکیل می دهند که تاثیراتشان به گونه ای منظم به تاثیرات متغیر مستقل مربوط می شود و بنابراین آثار ناشی از این متغیرها با اثرهای x اشتباه می شوند. از جمله دلایل اشتباه این است که شاید یکی از این متغیرها علت مشترک x و y باشد. آنچه تاثیر مستقیم x و y در نظر گرفته می شود ما حصل هم خطی بین متغیرها است که در اثر متغیر سومی بوجود آمده است. شاید هم آزمایشگر در حین دخل و تصرف در x به صورت ناخواسته در متغیر سوم هم دخل و تصرف نماید.

در یک آزمایش ایده آل و آرمانی متغیرهای نوع سوم و چهارم وجود ندارد و احتمالا هر گونه تغیر در متغیر y را می توان به x ارتباط داد. البته وضعیت خطاهای اندازه گیری به عنوان یکی از عوامل ایجاد کننده ی تغیر را می توان این گونه توضیح داد که تغیرات اندازه گیری شده در y نه تنها به سبب تغیرات واقعی y، بلکه شاید هم بر اثر عوامل چون وضعیت جسمانی مشاهده گر نسبت داد. این خطاها در شرایط عملی تصادفی در نظر گرفته می شوند. البته در آزمایش ایده آل این گونه خطاها نیز صفر در نظر گرفته می شوند.

هدف از آزمون های معناداری مانند آزمون تحلیل واریانس، صدور مجوز برای استنباط هایی در مورد تاثیرات متغیر مستقل x در مقایسه با تاثیرات متغیرهای نوع سوم است که تغیراتی در y پدید می آورند که به مقادیر x ربطی ندارند. اگر چه آزمون های معناداری کاری به وجود یا عدم وجود متغیرهای گروه چهارم ندارند، ولی نمی توان از این آزمون ها به منظور حذف تاثیرات مزاحم چنان متغیرهایی استفاده کرد.

البته با توجه به این که از الزامات آزمایش انتخاب تصادفی است، انتظار می رود که متغیرهای نوع چهارم به متغیرهای نوع سوم تبدیل شوند. یعنی به متغیرهایی تبدیل شوند که تاثیرشان مستقل از تاثیرات متغیر آزمایشی مورد نظر است.

در استنباط های علی مبتنی بر روش های آزمایشی به هیچ وجه نباید استفاده از متغیرهای کنترل، انتخاب تصادفی و آزمون های معناداری را به منزله ی روش های جایگزین یکدیگر در نظر گرفت. بلکه کمال مطلوب آن است که از همه ی آنها در استنباط های علی در روش های آزمایشی استفاده شود. پژوهشگر آزمایشی تمام تلاش خود را به خرج می دهد تا اثر متغیرهای دیگر را کنترل کند. به عبارت دیگر تا می تواند متغیرهای نوع سوم و چهارم را به متغیرهای نوع دوم تبدیل کند. سپس برای آن که از گزینش شخصی پرهیز کند، افراد را به صورت تصادفی در گروهها می گمارد و آنها را در معرض متغیرهای آزمایشی قرار می دهد. این امر باعث کاهش متغیرهای مشتبه کننده می شود. سر انجام با توجه به این که همواره ممکن است حداقل چند متغیر از نوع سوم باقی مانده باشد که کنترل نشده اند، دست به آزمون های معناداری می زند.

استنباط های علی در مطالعات غیر آزمایشی

زمانی که هدف یک مطالعه ی غیر آزمایشی است، پژوهشگر با داده هایی کار می کند که نتیجه گیری علی از آنها به مراتب پیچیده تر از مطالعات آزمایشی است؛ چرا که در چنین مطالعاتی انبوهی از متغیرهای خارجی بر آن اثر می گذارند. در چنین وضعیتی نه تنها به سختی می توان بسیاری از متغیرها را که به وسیله انتخاب تصادفی  حذف کرد؛ بلکه اصولا پژوهشگر درباره توالی زمانی آنها نیز اطلاعات کافی در اختیار ندارد. این موضوع در مورد مطالعات غیر آزمایشی که اطلاعات در یک زمان واحد جمع آوری می شود، حادتر است. در این گونه موارد، نیز نباید حکم قطعی مبنی بر عدم وجود رابطه ی علی داد. همبستگی های بدست آمده نمی تواند جایگزین رابطه ی علیت آزمایشی شود، اما وقتی پاره ای از اطلاعات ضروری وجود ندارد، پژوهشگر ناچار است بر تعدادی از مفروضات ساده کننده خود بیافزاید. مشخص است که در این حالت ممکن است مفروضات اضافه شده مقبولیت کمتری نسبت به شرایط آرمانی آزمایشی داشته باشد. درست است که در استنباط های علی به مقدار زیادی خطر اشتباه وجود دارد، اما این بدان معنا نیست که بگوییم اصلا نباید دست به چنین استنباط هایی زد. گسترش نظریه و آزمون آن در روانشناسی در گروه دست یافتن به استنباط های علی است.

زمانی که پژوهش های غیر آزمایشی بر نظریه تکیه می زنند، پایه ای را می سازند که امکان برداشت های علی را برای پژوهشگر مهیا می سازد. روش آماری پژوهش های غیر آزمایشی، رگرسیون است. بسیاری از روش های غیر آزمایشی با هدف مطالعه ی علیت گونه ای از روش های رگرسیونی اند. مانند رگرسیون های چند گانه و چند متغیری، مدل معادلات ساختاری و تحلیل مسیر. ضرایب مسیر که خصوصیات ضرایب همبستگی و رگرسیون را یکجا در خود دارند، پژوهشگر را قادر می سازد که سهم نسبی عامل معینی را در همبستگی بین دو متغیر دیگر برآورد کند. به هر شکل استفاده از روش های آماری علیت وقتی میسر است که  نظریه خوبی پرورانده شده باشد.

علاوه بر مورد گفته شده در بالا، کمپبل و همکارانش در خصوص تعدادی از روش های شبه آزمایشی کار کرده اند که هرگاه انتخاب تصادفی مقدور نباشد، ولی توالی های زمانی قابل تشخیص یا قابل استنباط باشند، بتوان از آنها استفاده کرد. یکی از این روش ها که مفهوم علیت را می رساند، روش تاخیر متقاطع (متقاطع تاخیری) است. در این روش به منظور استنباط جهت علیت، شدت نسبی همبستگی های بین دو متغیر در زمان های متفاوت با یکدیگر مقایسه می شود. خلاصه این که اگر همبستگی بین متغیر علت در زمان 2 و متغیر معلول در زمان 1 بیشتر از همبستگی بین متغیر معلول در زمان 2 و متغیر علت در زمان 1 باشد، می توان از رابطه ی بین متغیرها، برداشت علی داشت. بدیهی است که استفاده از چنین روشی در علیت نیازمند مفروضات ساده کننده درباره عوامل خطاست. به نظر می رسد بهترین موقع برای بکار بستن این روش ها در استنباط های علی زمانی است که تاخیر زمانی بین علت و معلول با فواصل زمان های اندازه گیری یکسان باشد.

بر این اساس می توان زنجیره ای را به منظور تحلیل های علی در مطالعات غیر آزمایشی ارائه داد:

  1. به شرطی که یک مقیاس تک بعد در دست باشد، و نمونه ای تقریبا بزرگ مثلا 150 تا 200 نفر داشته باشیم، می توان با داده ها چنان رفتار کرد که گویی مقیاس مورد استفاده از نوع فاصله ای است و سپس ضرایب همبستگی و رگرسیون را به دست آورد. آنگاه بر طبق روش هایی که جنبه احتیاط آمیز بیشتری دارند به تحلیل داده ها پرداخت و نتایج حاصل از دو روش را با یکدیگر مقایسه کرد.
  2. با استفاده از بهترین دانش نظری موجود، تعدادی مدل جانشین ساخته شود.
  3. روابط غیر خطی و روابط جمع ناپذیر توسط پژوهشگر مشخص شود. در صورت وجود هر کدام سعی شود، روابط به روابط خطی جمع پذیر تبدیل شوند. هر جا که ظاهرا تعامل های بی قاعده وجود دارد به جستجوی تاثیرات مزاحم متغیرهای خارجی پرداخته شود. اگر تعامل ها بی قاعده و شدید باشند، پژوهشگر مجبور است کار تحلیل را متوقف کند. در پاره ای از مواقع احتمالا می توان زیر نمونه هایی یافت که در آنها هیچ تعاملی رخ نمی دهد یابرای آنها الگوهای علی متفاوتی مناسبت دارند.
  4. پژوهشگر باید به دنبال تاثیرات شبه انگیزی باشد که درون الگو جای داده نشده اند ولی می توان به گونه ای موجه انتظار عمل از آنها داشت. باید سعی کرد تاثیرات شبه انگیز را شناخت و به الگو یا مدل مورد بررسی اضافه کرد.
  5. پژوهشگر می تواند، تاثیرات شبه انگیز و خطاهای اندازه گیری را به وسیله ی روش های مختلف و با مطالعه ی روند از میان بردارد.
  6. هر جا که امکان تغیر در واحدهای تحلیل و یا تغیراتی در طرح تحقیق وجود داشته باشد، مقایسه نتایج خالی از فایده نخواهد بود. برای مثال ممکن است پژوهشگری گروهبندی واحدهای جغرافیایی را بر اساس مجاورت انجام دهد و ببیند که چه اتفاقی برای ضرایب byxو bxy می افتد.
  7. به مساله همخطی متغیرهای مستقل توجه خاصی باید داشت. در صورت وجود هم خطی خطاهای فاحش در نمونه گیری می توانند مانعی برای ارزیابی تاثیر نسبی هر یکی از متغیرها محسوب شود
  8. انتشار نتایج پژوهش. این عمل باعث می شود تلاش برای تراکمی کردن دانش صورت محتمل تری به خود بگیرد و نیز داده هایی برای تحقیقات بیشتر در زمنیه ی روش شناسی فراهم آورد.