چگونه مي توان پيش نياز بودن مفاهيم يا سوالات را در يك برنامه ي درسي و براي برنامه ريزي درسي و اصلاح روند آموزشي دريافت؟ اين مسئله مي تواند مورد توجه مديران، برنامه ريزان تحصيلي و تكنولوژي آموزشي باشد.
اين موضوع به تحليل ساختار دانش بر مي گردد و نمايش دانش يكي از اهداف روانسنجي است كه در سالهاي اخير به شدت مورد توجه قرار گرفته است. بهترين نمايش براي اين منظور استفاده از گراف هاي سلسله مراتبي است. تحليل ساختار دانش يك روش شناسي پيچيده است. ابتدا نظريه ي مدل ساختاري تعاملي كه بر مبني نظريه گراف گسترش يافت اما به دليل محدوديت روابط دوگانه در بين مولفه ها كاربرد آن كاهش يافته است. روابط دوگانه بين مولفه ها نمي تواند نشان دهنده ي روابط در دنياي واقعي باشد. مدل ساختار فازي(Fuzzy Structural Modeling) توسط تازاكي و آماگاسا معرفي شد. اين روش مي تواند براي مسايل پيچيده نمودارهاي سلسله مراتبي ارائه دهد. اين مدل كه مبتني بر مجموعه هاي فازي است به جاي روابط دوگانه بين مولفه ها، روابط فازي تعريف مي كند. با توجه به اين كه ساختار دانش بر اساس اندوزش و استعمال فردي تغيير مي كند، بنابراين شخصي و فردي سازي اين ساختار يك روش شناسي مهم روانسنجي تلقي مي شود.
براي دستيابي به ساختار دانش در مورد مفاهيم مختلف درسي ابتدا از طريق نظريه ي سوال پاسخ در تحليل سوالات توانايي فردي دانش آموختگان و همچنين ماتريس توزيع سوال مفهوم بدست مي آيد.  اين ماتريس، ماتريس فرعي و تحتاني فازي فردي شده يا شخصي شده را تشكيل مي دهد. بنابراين امكان ساختارمندي دانش در هر توانايي و براي هر فرد امكان پذير مي شود. اين اقدام مي تواند به اصلاح روش آموزشي و يا فردي سازي آن منجر شود. در اين روش مفاهيم بنيادي كه ابتدا بايد آموخته شود معرفي مي شوند به همين ترتيب مفاهيم مشكل تر براي آموختن را مشخص مي سازد. ساختار مفاهيم شخصي شده به ما كمك مي كند تا به آساني ساختار دانش هر فرد را بشناسيم. بنابراين مي بينيم كه استفاده از روش تركيبي نظريه ي سوال پاسخ و مدل ساختاري فازي روش را مهيا مي سازد كه به وسيله ي آن مي توان تشخيص شناختي انجام داد.