ضرورت و التزام کمیت

مفاهیم کمی مفاهیمی ساده، زیبا و قدرتمند اند بنابراین وسوسه ی این که ساختار بنیادی همه ی فرایندها و پدیده های طبیعی کمی اند بسیار نیرومند است. این وسوسه از زمانی که علم آغاز شده است وجود داشته است. فیثاغورث اولین کسی است که در مورد اهمیت کمی سازی گفت همه چیز از اعداد تشکیل شده است. پلاتو به گونه ای غیر مستقیم بیان داشت: همه ی چیزها از چهار عنصر بنیادی ساخته شده است این عناصر عبازتند از: خاک، آتش، هوا و آب که به نظر می رسد چند وجهی منتظم دارند. چند وجهی منتظم از مثلث ها تشکیل شده است و مثلث ها نیز به خطوط و زوایا کاهش می یابند و این ها زوایا می باشند. چنین تخیلات ریاضی واری دوره های علمی را تشکیل داد. 

ارسطو با کاهش هر چیزی به کمیت موافق نبود. او اگر چه چیزها را به عنوان کمیت می پذیرفت مثل طول، وزن و ... اما در کنار کمیت به کیفیت نیز توجه داشت و اهمیت می داد. رنگ، حرارت و بسیاری دیگر ازویژگی ها جزء ویژگی های کیفی مطرح می شوند. ویژگی های کیفی ساختار کمی را ندارند. بر مبنای این نظر آنچه اهمیت دارد کیفیت است و نه کمیت. وی فیزیک کیفی را بنا نهاد.

در قرن 11 که در زمان قرون وسطی بود، علاقه های علمی رشد یافت. کارهای علمی این دوره مانند دوره ی ارسطو بود که بعد از دوران وحشی گری احیاء شد. دوباره در این دوره بحث در مورد کیقیت و کمیت بالا گرفت. از قرن 12 تا 17 فیزیک غیر کمی ارسطو بر تفکر علمی سایه افکنده بود. اما تفکر فیثاغورث و پلاتونیک زنده بود. بخشی از کتاب پلاتونیک در صومعه ی آگوستینی حفظ شده بود و بر علم کمی مدرن اثر گذاشت. در قرن 13 اسقف انگلیسی روش های آزمایشی را بنیان نهاد و علاوه بر آن مدعی ساختاری کمی برای جهان را ادعا کرد. وی می گوید: تمام علت های اثرات طبیعی می تواند از طریق خط ها،زوایا و ارقام کشف شود و به طریق دیگری بعید است که علت ها کشف شوند. 

گالیه چهار قرن بعد در کتاب طبیعی خود نظری را ارائه کرد:  حروف زبان ریاضی عبارتند از مثلث ها، دایره ها و دیگر اشکال جغرافیایی و بدون آنها بشریت قادر به گسترش یک کلمه نیست. این بیانات پلاتونیک توسط دانشمندان بزرگ هم عصر وی مانند کپلر و دکارت نیز ارانه شد. اما بیشتر از همه ی این ها فیزیک گالیله بود که بر ارسطوئیان غالب شد و آینده ی علمی اروپا را رقم زد. با این کار علم کمی بر کیفی غالب شد. 

با توجه به غلبه ی کمیت بر کیفیت در این دوره ضرورت کمیت بوجود آمد. گفتار گالیله توسط کارهای نیوتن قوت گرفت و بر مبنای آن تئوری هایی در مورد گرما، مغناطیس و الکتریسیته بوجود آمد. کانت می گوید دکترین طبیعت در برگیرنده ی علومی است که ریاضی در آنها بکار گرفته شده است. در قرن 19 کلوین در بیانه ای شفاف و صریح گفت: من اغلب می گویم زمانی شما می توانید آنچه را در مورد آن صحبت می کنید به عنوان علم در آورید که بتوانید از طریق اعداد اندازه بگیرید. زمانی که شما نمی توانید آنچه را می گویید اندازه بگیرید بی شک در مورد آن دانشی ندارید. در صورتی که این کار را نکنید گامی در راه علم بر نداشته اید. این گفته ی کلوین به کرات مورد بیان شده است. 

در چنین شرایطی روانشناسی مدرن ظهور کرد. روانشناسی مدرن با کارهای فخنر شروع شد. هیچ رشته ی علمی از این نوع روش شناسی نمی تواند خود را رها سازد. روانشناسی مدرن هم از این قائده مستثنی نیست. فخنر دوره ی علمی خود را به عنوان یک فیزیکدان گذراند ولی شهرتش بیشتر در مورد روش های اندازه گیری مستقیم است. فخنر در اندازه گیری مفاهیم و سازه های روانشناسی گیج شد و بر آن شد تا ماهیت واقعی سازهای روانشناسی را درک کند. وی اولین روش شناسی کمی را بنا نهاد. بورینگ در مورد اندازه گیری می گوید به سختی می توان در مورد علمی بودن موضوعات ادعا کرد اگر خالی از اندازه گیری باشند. بنابراین کارهای فخنر بود که روانشناسی را از یک پیش علم به یک علم تبدیل کرد.  

فخنر اولین کسی نبود که به اندازه گیری متغییرهای روانشناسی فکر می کرد. بلکه اگر بخواهیم صادق باشیم این موضوع به قرن 14 و به نیکل اورسم بر می گردد. بعد از وی هربارت یک نظریه ی روانشناختی کمی ارائه کرد. اما فخنر روش های اندازه گیری را پیشنهاد کرد و بهمین دلیل روانشناسان مدرن آغاز علم شان را به فخنر نسبت می دهند. 

اهمیت اندازه گیری برای پدران علم بسیار با اهمیت است. فرانسیس گالتون می گوید تا زمانی که یک شاخه ی علمی یا یک رشته ی علمی نتواند به صورت اعداد و ارقام نظر خود را بیان کند به صورت یک علم در نیامده اند. یار دیرین وی و یکی از بزرگان روانشناسی مکین کتل می گوید: روانشناسی نمی تواند به دقت و عینیت علوم فیزیکی باشد مگر این که بر پایه ی اندازه گیری و آزمایش بنا شود.

 مبدع روش تحلیل عاملی چالز اسپیرمن می نویسد: بزرگترین قدرت روش آزمایشی این است که بر مبنای اندازه گیری است. 

اولین ساختارگرا تیچر می گوید: در این مورد که به هر طرقی می توان فرایندهای روانی را اندازه گرفت شکی وجود ندارد. کولپ موسس مکتب ورزنبرگ این مسئله را تایید می کند که روایی جهانی نتایج حاصل روانشناسی از طریق اندازه گیری پدیده های روانی تضمین می شود. هرمان ابینگهاوس اولین کسی بود که فرایندهای روانی سطح بالا را اندازه گرفت. وی می نویسد: نتایج عالی در علوم طبیعی از طریق اندازه گیری و محاسبات بدست آمده اند و استفاده از همین طریق را در حوزه ی روانشناسی پیشنهاد می کند. 

کانت می گفت چون روانشناسی نمی تواند کمی باشد نمی تواند علم باشد. ویلیام ونت که بسیاری وی را پدر روانشناسی مدرن می دانند برای رد ادعای کانت می نویسد زندگی درونی ما حداقل دارای دو بعد است که امکان بیان کلی آنها از طریق ریاضی وجود دارد. ثورندایک کارکردگرای آمریکایی سعی کرد از طریق اوامر دینی در مورد کمیت قضاوت کند. فروید نیز قربانی همان دکترین شد وی می نویسد: علم با کمیت شناخته می شود.