علم پژوهي و تحليل مفهوم اصالت علمي
با توجه به ضرورت فوق العاده ي درك فلسفه ي علم براي دانشجويان رشته ي سنجش و اندازه گيري بر آن شدم تا مقالات مناسب در اين زمينه را براي دوستان با حفظ مشخصات نويسنده بيان نماييم. اميد است دوستان گرامي لذت برده و در راستاي گسترش دانش به كار گيرند.
Email: mousavi@nrisp.ac.ir سياست علمی کشور(آرش موسوي)
مفهوم اصالت عل مي ١ چند ي است که در محافل سيا سي کشور مورد توجه ويژه قرار
گرفته و تمايل بر اي افزايش ميزان خلاقيت و نوآوري در پژوهش ها و توليدات علم ي به
شكل هاي مختلف ابراز شده است . با وجود اشتياق بر اي دست يا بي به سطوح بالا ي
اصالت عل مي در نظام پژوه شي کشور، چندان با رويکردها ي آکادميک مرتبط با موضوع
همراه نشده و ابزارها ي تحلي لي موجود در شاخه هاي متعدد علم پژوه ي بر اي ورود به
موضوع، مورد استفاده قرار نگرفته اند. مقاله ي حاضر بر اي جبران اين خلاء نظر ي، نگاشته
شده كه به مرور به شاخه هاي متعدد علم پژوهي در ادبيات دانشگاهي دنيا مي پردازد و
هدف اصلي آن فراهم ساختن مبنايي است تا از آن طريق دركي متناسب با پارادايم جهاني
موجود از مفاهي مي همچون اصالت عل مي، نوآوري هاي اصيل، شكستن مرزهاي دانش و
ساير مفاهيم مرتبط حاصل آيد . علاوه بر اين ، برآنست تا اصول اساسي در زمينه طراح ي
يک تحقيق همه جانبه با هدف درک عوامل م ؤثر بر ميزان اصالت و خلاقيت علم ي
موجود در نظام علمي کشور را در اختيار بگذارد.
در واقع، سياستگذاري در باب علم ، متكي بر شناخت علم است . شناخت و تحليل
سازوكار علم چه در وجه شناختي و چه در وجه اجتماعي آن تمهيدي ضروري براي
شناخت و تح ليل راه هاي تأثيرگذاري از طريق سياست ورزي بر نحوه ي عملكرد اين نهاد
مهم و كليدي در جوامع معاصر فراهم مي سازد. اغلب، فيلسوفان علم و روان شناسان علم ،
متمركز بر وجه شناختي علم بوده اند و هريك بصيرت هاي بنيادي و مهمي را درباره ي آنچه
كه در ذهن دانشمند مي گذرد و آنچه كه "بايد" بگذرد فراهم آورده اند. از سوي ديگر ، علم
در وجه اجتماعي خود بيش تر مورد توجه جامعه شناسان و اقتصاددانان بوده است . اين دو
گروه اخير تلاش كرده اند تا فعاليت علمي دانشمند را در متن اجتماعي اش مورد مطالعه قرار
دهند، تأثير اين متن اجتماعي را بر فعاليت دانشمند و تأثير دانشمند بر اين متن اجتماعي را
تحليل كنند . در بخش هاي ديگر، تلاش مي شود تا مكاتب اصلي موجود در هريك از اين
شاخه هاي علم شناسي و دستاوردهاي مهم آنان را معرفي كنيم.
هريك از اين بخش ها ب ه گونه اي طراحي و نگاشته مي شوند تا ز م ين هاي مناسب براي
ارايه تفسيري سيستماتيك از مفهوم اصالت عل مي را در چارچوب خاص مورد بحث ،فراهم سازند . تلاش خواهيم كرد تا مفهوم اصالت در علم را از زواياي متعدد با استفاده
از رويكردها و مكاتب گوناگون موجود در علم شناسي مورد تفسير قرار دهيم . اين
تفاسير گوناگون و متعدد در انتهاي مقاله با يكديگر مقايسه خواهند شد و تلاش بر اين
خواهد بود تا جمع بندي منسجم و تا حد امكان يكپارچه اي از اين تفاسير متعدد ار اي ه
گردد و طرحي كوتاه از گام هاي بعدي مورد نياز براي طراحي سياست هاي معطوف بر
افزايش اصالت علمي پيشنهاد شود.
پيش فرض بنيادي اين است كه پديدار علم هم داراي وجوه عام جهاني است و هم
از خصلت هاي بومي برخوردار است . علاوه بر اين، مقاله بر اين فرض استوار است كه
علم مدرن پديداري است كه ريشه در تحولات غرب صنعتي در سه چهار قرن اخير
دارد. بنابراين، مدل ها و نظريه هاي توضيح دهنده ماهيت و دينا ميسم اين پديدار كه در
متن جوامع توسعه يافته به وجود آمده اند به عنوان مبناي شناخت و نقطه شروع شناخت
علم بايد مورد بررسي و استناد باشند.
جست وجو براي يك نظريه ي فراگير كه تمام وجوه پديدار پيچيده علم را زير چتر
تبييني خود درآورد ، يا حتي جست وجو براي پيدا كردن تعريفي مشترك از علم كه توان
ايجاد توافقي فراگير را ايجاد نمايد، در همان اولين كاوش ها در ادبيات بسيار متنوع مرتبط
« شبكه اي از گزاره هاي درهم تنيده » با موضوع ، با ناكامي مواجه خواهد شد . علم به عنوان
سال هاي طولاني است كه مورد مطالعه فيلسوفان علم قرار داش ته است و سابقه تحليل
علم به اين شكل ، حداقل به اواخر قرن نوزدهم ميلادي باز مي گردد. اين شاخه ي ديرپا از
مطالعات علم شناسي اخيرًا با ورود روان شناسان و متخصصان علو م شناختي به اين حوزه
جذابيت مضاعفي يافته و از ذائقه اي توصيفي نيز برخوردار شده است . مطالعه علم در
فعاليت نسبتًا جديدتري است . جامعه شناسان و اقتصاددانان در « نهاد اجتماعي » هيأت يك
ده ههاي اخير تلاش كرده اند تا با استفاده از ابزارهاي سنتي موجود در حوزه اختصاصي
خود به قلمرو مطالعات علم وارد شوند و علم را از زاويه نگاه اجتماعي نيز مورد تحليل
قرا دهند . درون هريك از اين شاخه هاي علم شناسي ، مكاتب و نحله هاي متنوع و
گوناگوني وجود دارد و طيفي از رويكردهاي رنگارنگ و گاه حتي متناقض قابل مشاهده
است. در بحثي كه به دنبال خواهد آمد ، تنها به مهم ترين مكاتب موجود در هريك از اين
شاخه هاي علم شناسي خواهيم پرداخت و تلاش خواهيم كرد تا خصوصيات عام و نظر ي هريك را مورد بررسي قرار دهيم . در انتها نيز با استفاده از چارچوب ها و رويكردهاي
معرفي شده به بحثي پيرامون موضوع اصالت علمي خواهيم پرداخت.
فلسفه علم
فلسفه علم در ميان آن د سته از دانش هاي بشري كه موضوع اصلي مورد مطالعه آنها علم
مي باشد، از سابقه بيش تري برخوردار است . از ميان وجوه شناختي و علم اجتماعي، يك
رويكرد فلسفي نوعًا بر وجه شناختي متمركز است. برخي از مهم ترين و محوري ترين
:( سؤالات مطرح شده در حوزه ي فلسفه علم، بدين قرارند (تاگارد، ۱۹۸۸ ، ص ۱
۱. معرفت علمي از چه ساختاري برخوردار است؟
۲. تبيين علمي چيست و حل مسأله شامل چه مراحل و فرآيندهايي مي باشد؟
۳. نظريه هاي علمي چگونه كشف مي شوند و چگونه مورد ارزيابي قرار مي گيرند؟
۴. بخش هاي نظري و تجربي علم چگونه به يكديگر ارتباط مي يابند؟
اگرچه اين سؤالات ظاهرًا در متون فلسفي به شكلي توصيفي ١ مطرح مي شو ند و به آنها
پاسخ داده مي شود، با وجود اين، دغدغه ي اصلي كاوش فلسفي وجه تجويزي ٢ اين
سؤالات و پاسخ هاي فراهم آمده ، براي آنها مي باشد. تفاوت فلسفه علم با روان شناسي
علم در اين است كه فلسفه علم او ً لا، ب ه دنبال توصيف استدلال ها و نحوه ي تفك ر
دانشمندان در جهان واقعي نيست ، بلكه به دنبال اين است كه روشن كند، دانشمندان چه
به عمل آورند و چگونه بايد بينديشند (فرگه، ۱۹۶۴ و پوپر، « بايد » نوع استدلال هايي را
۱۹۷۲ ). به بيان ديگر ، فلسفه علم به مكانيزم هاي مشروعي علاقمند است كه دانشمندان
با ب هكارگيري آ نها به فعاليت علمي مي پردازند. البته در سال هاي اخير، حوزه فلسفه علم
شاهد ظهور نحله هاي توصيفي چندي نيز بوده است (لازي، ۱۹۹۳ ، ص ۳۲۷ )، اما بدنه
اصلي اين شاخه از دانش بشري دغدغه تجويزي خود را كماكان حفظ نموده است.
براي اينكه نمونه اي از نحوه كار فيلسوفان علم را ببينيم ، كافي است به گوشه اي از
تلاش هاي آنها براي ترسيم ساختار عمومي معرفت علمي ، نگاهي داشته باشيم .
فيلسوفان علم براي اي نكه ساختار عام معرفت علمي را به تصوير بكشند ، اغلب جملات و گزاره هاي علمي را به دو دسته كلي تقسيم بندي مي كنند : گزاره هاي نظري ١ و
گزار ههاي مشاهدتي . ٢ يك عقيده ي كلاسيك در حوزه ي فلسفه علم كه آن را مي توان
تحويل گرايي ٣ نام نهاد ، نوعي ارتباط سلسله مراتبي را ميان اين دو دسته از گزاره هاي
علمي مفروض مي دارد.
شكل ( ۱): مدل تحويل گرايانه ساختار معرفت علمي
در د رون رويكرد تحويل گرايانه به ساختار معرفت علمي دو قطب اصلي قابل
تشخيص است (كلون، ۱۹۹۵ ). دسته اول بر اين باورند كه گزاره هاي نظري در علم از
گزاره هاي مشاهدتي استنتاج مي گردند و اين استنتاج از طريق يك فرآيند استقراء
صورت مي گيرد (پوزيتيويسم و تجربه گرايي منطقي). دسته دوم برآنند كه گز ار ههاي
مشاهدتي در علم را با كمك گرفتن از گزاره هاي نظري تبيين نمايند و بدون اين
گزاره هاي نظري، مشاهده اي امكان تحقق نخواهد يافت (عقلانيت انتقادي ). در نقطه
مقابل مدل تحويل گرايانه از ساختار معرفت علمي كه بر يك بنيان علمي (مشاهدتي يا
نظري) و بر نقطه اي كه علم از آنجا آغاز مي شود، تأكيد دارند كه ساير بخش هاي يك
سيستم گزاره اي از همين بنيان مشتق مي گردد . رويكرد ديگري كه مي توان آن را
انسجام گرايي ٤ نام نهاد ، برآنست كه هر باور علمي براي توجيه خويش به ارتباطات
كل سيستم « انسجام » استنتاجي با ساير باورهاي موجود در سيستم باور و در نها يت، به
.( باورهاي شخص دانشمند متكي است (بونجور، ۱۹۹۸
در ساير مسا يل مورد مطالعه همچون مس أله ماهيت تبيين علمي، كشف و ارزيابي
نظريه هاي علمي نيز فيلسوفاني كه در جريان غالب فلسفه علم جاي مي گيرند ، همواره به دنبال صورت بندي استانداردهاي فرامتني و جهان شمول براي مكانيزم هاي مشروع فعاليت
دانشمندان بوده اند. ب هطور كلي ، مي توان گفت كه علم از نظر جريان غالب فلسفه علم چنان
شبكه اي درهم تنيده از گزاره ها است و دانشمند همچون عنكبوتي است كه به تنيدن اين
شبكه مشغول است . بر اين اساس ، وظيفه فيلسوف علم آن است كه راه هاي مشروع استنتاج
(تنيدن) گزاره هاي جديد را كه با معيار صدق مطابقت دارند ، پيش پاي علم بگذارد و با
تحليل منطقي درست را از نا درست متمايز سازد . فيلسوفان علم رسمي و جريان حاكم بر
فلسفه علم ، همواره در درون مرزهاي فلسفه از ناحيه شكاكان و نسبي گرايان مو رد انتقاد
قرار داشته اند. با وجود اين، رقيب اصلي اين نحوه تفكر درباره علم همواره از جايي بيرون
مرزهاي فلسفه برخاسته است، يعني از حوزه جامعه شناسي علم.
علم پژوهي و تحليل مفهوم اصالت علمي
دانشجوي دكتراي سياست گذاري علم و فناوري دانشگاه ساسكس انگليس و عضو هيئت علمي مرکز تحقيقاتEmail: mousavi@nrisp.ac.ir سياست علمی کشور(آرش موسوي)
مفهوم اصالت عل مي ١ چند ي است که در محافل سيا سي کشور مورد توجه ويژه قرار
گرفته و تمايل بر اي افزايش ميزان خلاقيت و نوآوري در پژوهش ها و توليدات علم ي به
شكل هاي مختلف ابراز شده است . با وجود اشتياق بر اي دست يا بي به سطوح بالا ي
اصالت عل مي در نظام پژوه شي کشور، چندان با رويکردها ي آکادميک مرتبط با موضوع
همراه نشده و ابزارها ي تحلي لي موجود در شاخه هاي متعدد علم پژوه ي بر اي ورود به
موضوع، مورد استفاده قرار نگرفته اند. مقاله ي حاضر بر اي جبران اين خلاء نظر ي، نگاشته
شده كه به مرور به شاخه هاي متعدد علم پژوهي در ادبيات دانشگاهي دنيا مي پردازد و
هدف اصلي آن فراهم ساختن مبنايي است تا از آن طريق دركي متناسب با پارادايم جهاني
موجود از مفاهي مي همچون اصالت عل مي، نوآوري هاي اصيل، شكستن مرزهاي دانش و
ساير مفاهيم مرتبط حاصل آيد . علاوه بر اين ، برآنست تا اصول اساسي در زمينه طراح ي
يک تحقيق همه جانبه با هدف درک عوامل م ؤثر بر ميزان اصالت و خلاقيت علم ي
موجود در نظام علمي کشور را در اختيار بگذارد.
در واقع، سياستگذاري در باب علم ، متكي بر شناخت علم است . شناخت و تحليل
سازوكار علم چه در وجه شناختي و چه در وجه اجتماعي آن تمهيدي ضروري براي
شناخت و تح ليل راه هاي تأثيرگذاري از طريق سياست ورزي بر نحوه ي عملكرد اين نهاد
مهم و كليدي در جوامع معاصر فراهم مي سازد. اغلب، فيلسوفان علم و روان شناسان علم ،
متمركز بر وجه شناختي علم بوده اند و هريك بصيرت هاي بنيادي و مهمي را درباره ي آنچه
كه در ذهن دانشمند مي گذرد و آنچه كه "بايد" بگذرد فراهم آورده اند. از سوي ديگر ، علم
در وجه اجتماعي خود بيش تر مورد توجه جامعه شناسان و اقتصاددانان بوده است . اين دو
گروه اخير تلاش كرده اند تا فعاليت علمي دانشمند را در متن اجتماعي اش مورد مطالعه قرار
دهند، تأثير اين متن اجتماعي را بر فعاليت دانشمند و تأثير دانشمند بر اين متن اجتماعي را
تحليل كنند . در بخش هاي ديگر، تلاش مي شود تا مكاتب اصلي موجود در هريك از اين
شاخه هاي علم شناسي و دستاوردهاي مهم آنان را معرفي كنيم.
هريك از اين بخش ها ب ه گونه اي طراحي و نگاشته مي شوند تا ز م ين هاي مناسب براي
ارايه تفسيري سيستماتيك از مفهوم اصالت عل مي را در چارچوب خاص مورد بحث ،فراهم سازند . تلاش خواهيم كرد تا مفهوم اصالت در علم را از زواياي متعدد با استفاده
از رويكردها و مكاتب گوناگون موجود در علم شناسي مورد تفسير قرار دهيم . اين
تفاسير گوناگون و متعدد در انتهاي مقاله با يكديگر مقايسه خواهند شد و تلاش بر اين
خواهد بود تا جمع بندي منسجم و تا حد امكان يكپارچه اي از اين تفاسير متعدد ار اي ه
گردد و طرحي كوتاه از گام هاي بعدي مورد نياز براي طراحي سياست هاي معطوف بر
افزايش اصالت علمي پيشنهاد شود.
پيش فرض بنيادي اين است كه پديدار علم هم داراي وجوه عام جهاني است و هم
از خصلت هاي بومي برخوردار است . علاوه بر اين، مقاله بر اين فرض استوار است كه
علم مدرن پديداري است كه ريشه در تحولات غرب صنعتي در سه چهار قرن اخير
دارد. بنابراين، مدل ها و نظريه هاي توضيح دهنده ماهيت و دينا ميسم اين پديدار كه در
متن جوامع توسعه يافته به وجود آمده اند به عنوان مبناي شناخت و نقطه شروع شناخت
علم بايد مورد بررسي و استناد باشند.
جست وجو براي يك نظريه ي فراگير كه تمام وجوه پديدار پيچيده علم را زير چتر
تبييني خود درآورد ، يا حتي جست وجو براي پيدا كردن تعريفي مشترك از علم كه توان
ايجاد توافقي فراگير را ايجاد نمايد، در همان اولين كاوش ها در ادبيات بسيار متنوع مرتبط
« شبكه اي از گزاره هاي درهم تنيده » با موضوع ، با ناكامي مواجه خواهد شد . علم به عنوان
سال هاي طولاني است كه مورد مطالعه فيلسوفان علم قرار داش ته است و سابقه تحليل
علم به اين شكل ، حداقل به اواخر قرن نوزدهم ميلادي باز مي گردد. اين شاخه ي ديرپا از
مطالعات علم شناسي اخيرًا با ورود روان شناسان و متخصصان علو م شناختي به اين حوزه
جذابيت مضاعفي يافته و از ذائقه اي توصيفي نيز برخوردار شده است . مطالعه علم در
فعاليت نسبتًا جديدتري است . جامعه شناسان و اقتصاددانان در « نهاد اجتماعي » هيأت يك
ده ههاي اخير تلاش كرده اند تا با استفاده از ابزارهاي سنتي موجود در حوزه اختصاصي
خود به قلمرو مطالعات علم وارد شوند و علم را از زاويه نگاه اجتماعي نيز مورد تحليل
قرا دهند . درون هريك از اين شاخه هاي علم شناسي ، مكاتب و نحله هاي متنوع و
گوناگوني وجود دارد و طيفي از رويكردهاي رنگارنگ و گاه حتي متناقض قابل مشاهده
است. در بحثي كه به دنبال خواهد آمد ، تنها به مهم ترين مكاتب موجود در هريك از اين
شاخه هاي علم شناسي خواهيم پرداخت و تلاش خواهيم كرد تا خصوصيات عام و نظر ي هريك را مورد بررسي قرار دهيم . در انتها نيز با استفاده از چارچوب ها و رويكردهاي
معرفي شده به بحثي پيرامون موضوع اصالت علمي خواهيم پرداخت.
فلسفه علم
فلسفه علم در ميان آن د سته از دانش هاي بشري كه موضوع اصلي مورد مطالعه آنها علم
مي باشد، از سابقه بيش تري برخوردار است . از ميان وجوه شناختي و علم اجتماعي، يك
رويكرد فلسفي نوعًا بر وجه شناختي متمركز است. برخي از مهم ترين و محوري ترين
:( سؤالات مطرح شده در حوزه ي فلسفه علم، بدين قرارند (تاگارد، ۱۹۸۸ ، ص ۱
۱. معرفت علمي از چه ساختاري برخوردار است؟
۲. تبيين علمي چيست و حل مسأله شامل چه مراحل و فرآيندهايي مي باشد؟
۳. نظريه هاي علمي چگونه كشف مي شوند و چگونه مورد ارزيابي قرار مي گيرند؟
۴. بخش هاي نظري و تجربي علم چگونه به يكديگر ارتباط مي يابند؟
اگرچه اين سؤالات ظاهرًا در متون فلسفي به شكلي توصيفي ١ مطرح مي شو ند و به آنها
پاسخ داده مي شود، با وجود اين، دغدغه ي اصلي كاوش فلسفي وجه تجويزي ٢ اين
سؤالات و پاسخ هاي فراهم آمده ، براي آنها مي باشد. تفاوت فلسفه علم با روان شناسي
علم در اين است كه فلسفه علم او ً لا، ب ه دنبال توصيف استدلال ها و نحوه ي تفك ر
دانشمندان در جهان واقعي نيست ، بلكه به دنبال اين است كه روشن كند، دانشمندان چه
به عمل آورند و چگونه بايد بينديشند (فرگه، ۱۹۶۴ و پوپر، « بايد » نوع استدلال هايي را
۱۹۷۲ ). به بيان ديگر ، فلسفه علم به مكانيزم هاي مشروعي علاقمند است كه دانشمندان
با ب هكارگيري آ نها به فعاليت علمي مي پردازند. البته در سال هاي اخير، حوزه فلسفه علم
شاهد ظهور نحله هاي توصيفي چندي نيز بوده است (لازي، ۱۹۹۳ ، ص ۳۲۷ )، اما بدنه
اصلي اين شاخه از دانش بشري دغدغه تجويزي خود را كماكان حفظ نموده است.
براي اينكه نمونه اي از نحوه كار فيلسوفان علم را ببينيم ، كافي است به گوشه اي از
تلاش هاي آنها براي ترسيم ساختار عمومي معرفت علمي ، نگاهي داشته باشيم .
فيلسوفان علم براي اي نكه ساختار عام معرفت علمي را به تصوير بكشند ، اغلب جملات و گزاره هاي علمي را به دو دسته كلي تقسيم بندي مي كنند : گزاره هاي نظري ١ و
گزار ههاي مشاهدتي . ٢ يك عقيده ي كلاسيك در حوزه ي فلسفه علم كه آن را مي توان
تحويل گرايي ٣ نام نهاد ، نوعي ارتباط سلسله مراتبي را ميان اين دو دسته از گزاره هاي
علمي مفروض مي دارد.
شكل ( ۱): مدل تحويل گرايانه ساختار معرفت علمي
در د رون رويكرد تحويل گرايانه به ساختار معرفت علمي دو قطب اصلي قابل
تشخيص است (كلون، ۱۹۹۵ ). دسته اول بر اين باورند كه گزاره هاي نظري در علم از
گزاره هاي مشاهدتي استنتاج مي گردند و اين استنتاج از طريق يك فرآيند استقراء
صورت مي گيرد (پوزيتيويسم و تجربه گرايي منطقي). دسته دوم برآنند كه گز ار ههاي
مشاهدتي در علم را با كمك گرفتن از گزاره هاي نظري تبيين نمايند و بدون اين
گزاره هاي نظري، مشاهده اي امكان تحقق نخواهد يافت (عقلانيت انتقادي ). در نقطه
مقابل مدل تحويل گرايانه از ساختار معرفت علمي كه بر يك بنيان علمي (مشاهدتي يا
نظري) و بر نقطه اي كه علم از آنجا آغاز مي شود، تأكيد دارند كه ساير بخش هاي يك
سيستم گزاره اي از همين بنيان مشتق مي گردد . رويكرد ديگري كه مي توان آن را
انسجام گرايي ٤ نام نهاد ، برآنست كه هر باور علمي براي توجيه خويش به ارتباطات
كل سيستم « انسجام » استنتاجي با ساير باورهاي موجود در سيستم باور و در نها يت، به
.( باورهاي شخص دانشمند متكي است (بونجور، ۱۹۹۸
در ساير مسا يل مورد مطالعه همچون مس أله ماهيت تبيين علمي، كشف و ارزيابي
نظريه هاي علمي نيز فيلسوفاني كه در جريان غالب فلسفه علم جاي مي گيرند ، همواره به دنبال صورت بندي استانداردهاي فرامتني و جهان شمول براي مكانيزم هاي مشروع فعاليت
دانشمندان بوده اند. ب هطور كلي ، مي توان گفت كه علم از نظر جريان غالب فلسفه علم چنان
شبكه اي درهم تنيده از گزاره ها است و دانشمند همچون عنكبوتي است كه به تنيدن اين
شبكه مشغول است . بر اين اساس ، وظيفه فيلسوف علم آن است كه راه هاي مشروع استنتاج
(تنيدن) گزاره هاي جديد را كه با معيار صدق مطابقت دارند ، پيش پاي علم بگذارد و با
تحليل منطقي درست را از نا درست متمايز سازد . فيلسوفان علم رسمي و جريان حاكم بر
فلسفه علم ، همواره در درون مرزهاي فلسفه از ناحيه شكاكان و نسبي گرايان مو رد انتقاد
قرار داشته اند. با وجود اين، رقيب اصلي اين نحوه تفكر درباره علم همواره از جايي بيرون
مرزهاي فلسفه برخاسته است، يعني از حوزه جامعه شناسي علم.
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۹ ساعت توسط
|