نشانِ علم و عالم
نشانِ علم و عالم[1]
دکتر مهدی ربیعی*، دکتر داود نوده یی** ، دکتر محمد حسین ضرغامی***
*گروه روانشناسی بالینی، دانشگاه علوم پزشکی بقیةالله، تهران، ایران
** مرکز تحقیقات علوم رفتاری، پژوهشکده سبک زندگی، دانشگاه علوم پزشکی بقیةالله، تهران، ایران
*** مرکز تحقیقات علوم رفتاری، پژوهشکده سبک زندگی، دانشگاه علوم پزشکی بقیةالله، تهران، ایران
چکیده
تحقیق حاضر با هدف تحلیل و بررسی مقدماتی حقیقت علم و عالم انجام شده است. تحقیق حاضر به روش تداعی مفاهیم و با رویکردی تحلیلی-انتقادی و با هدف تاکید بر سوالاتی که در ادامه ذکر میشوند انجام شد: ابژههای مورد مطالعه علم کدامند؟ آیا علم به معنای دقیق کلمه میتواند آسیبزا باشد؟ آیا علم میتواند در طبقه بندی عینی (ابژکتیو) بودن یا ذهنی (سوبژکتیو) بودن قرار بگیرد؟ علم آموختنیست یا یافتنی؟ آیا برای تولید علم می توان بر اساس پروتکل ها، استانداردها یا دستورالعمل های از پیش تعیین شده عمل کرد؟ یافته های این تحقیق در سه بخش علم به مثابه سمپتوم، حقیقتِ علم و تحقیقِ پژوهش ارائه شده است[2].
کلید واژه: علم، عالم، سمپتوم، تحقیق، پژوهش، روانکاوی
علم به مثابه سمپتوم
دانش و علم را میتوان از سه منظر(تصویری، نمادین و واقع[3]) مورد بررسی و تحلیل قرار داد. کسب دانش در بعد تصویری(خیالی) با هدف ابهامزدایی، کمک به بشر و منفعت گرایی دست به مدل سازی میزند که اساساً با واقعیت انطباقی ندارد، انسان با این مدل ها به یک آرامش ظاهری میرسد ولی زمانی که ذهن از آن محدوده مشخص مدلها خارج میشود، دچار اضطراب و وحشت میشود[4]. ذهن از قاعده زنون پیروی میکند[5] و اگر تمام بخشهای متناقض و دیالکتیک به کلام درآیند، در آنی از زمان، مدلسازیهای موجود از هم میپاشد، نتیجه چنین دانشی در بهترین حالت علامت سوالی ایجاد میکند که فرد را از درون به برون روانه میکند، چنین دانشی ذهن را از تجربه فردی دور میسازد. ذهن به وجود آمده است تا به بشر کمک کند ولی اگر ذهن بخواهد با بشر و طبیعت یکی شود نیاز به بینهایت تقسیم دارد. دانش در بعد تصویر بجای کمک به بشر باعث تبعیض و طبقهبندی میشود، پایه چنین علمیبر حسادت و رقابت و تمیز یافتن و امتیاز بیشتر گرفتن است[6]. در واقع بشر از طریق چنین علمی، مشکل و مسئله ایجاد میکند تا موجودیت خود را توجیه کند. بنابراین چنین علمی برای حل نیامده است بلکه با هدف ایجاد معما تحول یافته است. برای مثال از زمانی که روانشناسی و روانپزشکی به وجود آمده است، هر روزه برکشف تعداد اختلالات روانی نیز افزوده میشود، گویا روانشناسان و روانپزشکان به شکل موجود به شناسایی اختلالات و ایجاد معمایی بیشتر نیاز دارند[7]. این داستان در مورد حیطههای مختلف علمی دیگر نیز صادق است، قطعاً این داستان رفته رفته پیچیدهتر هم میشود، گویا علم به شکل تصویری نیاز دارد تا از بابتی بسیار انتزاعیتر و معما گونهتر شود تا موجودیتش ضرورت بیشتری یابد. در بعد تصویر فرد تمام تلاشش بر این است تا آنچه را که مربوط به دیگران است، به اسم خود تمام کند، فرد علاوه بر اینکه موفق نخواهد شد، خود را نیز به شکل سمپتوماتیک و در دل همان اطلاعات دزدیده شده ارائه خواهد کرد و خبر از واقع خود فرد نیز میدهد[8]. علم در بعد تصویری، میل بشر رو ارضا نمیکند اتفاقاً خودش میل تولید میکند و هر روز آرزوها و تمایلات بشر رو بیشتر میکند چرا که هدف ذاتی و ناخودآگاه چنین علمیکمک نیست بلکه نوعی خودخواهی و خودشیفتگی است، اگر دقت داشته باشیم هر روز به سوالات بشر افزوده میشود، برای مثال شاید بشر قبلاً به این اندازه متمایل به تولید ابزار آلاتی که با سرعت نور حرکت کنند، نبود، ولی این امیال با تولید ماشین و هواپیما وسعت و شدت بیشتری یافته است، گویا علم بجای ارضا، بشر را حریص تر میکند[9].
"من دانستم که نمیدانم" یکی از شعارهایی است که فلاسفه و عالمان از آن به غایت سوءاستفاده کردند، ژستی از ندانستن که تماماً حمل بر دانستن است[10]، در واقع این افراد برای اینکه خود را در جایگاه بالا فرض کنند و دیگران را تحقیر کنند بر این عقیده میشوند که چیزهای وجود دارد که دیگران اصلاً نمیدانند که هست ولی آنها میدانند که هست و برای اینکه خود را متمایز کنند و بر دیگران فخر بفروشند و سلطه خود را بر دیگران تحمیل کنند وانمود میکنند که چیزهای است که آنها میدانند که هست ولی دیگران از آن با خبر نیستند چرا که آنها حتی نمیدانند که نمیدانند، فرض "من نمیدانم" دلالت بر این دارد که حقیقتی در پشت پرده وجود دارد که افرادی که میگویند من میدانم نمیتوانند به آن برسند، بنابراین حقیقت در بعد تصویر را همین افرادی که میگویند من دانستم که نمیدانم آفریدند. زمانیکه بر این باور باشیم که چیزهایی است که نمیدانیم باید دنبال رمز و رازی باشیم تا خود را نیز فریب دهیم، باید مسائل را برای خودمان و دیگران پیچیده کنیم، مسائل را به هزاران شکل و لعاب در آوریم و عقب و جلو کنیم و خود را گیج کنیم تا خود را در وادی ای قرار دهیم که حالت دیوانگی دارد تا باور کنیم که چیزهای است که ما نمیدانیم. این داستان میتواند تا جایی پیش رود که فرد حقیقت وهمی بسازد تا نشان دهد که حقیقت وجود دارد، چنین حقیقتی جدا از فرافکنیهای فرد نخواهد بود و بیشتر از اینکه واقعیت بیرونی را روایت کند واقعیتهای درونی فرد را انعکاس خواهد داد[11]. این افراد احساس گناه زیادی دارند و خود و دیگران را بیشتر سرزنش میکنند و همانهایی هستند که از بودن خود به همان شکلی که هستند میترسند. به خاطر همین از این افراد علمیگزارش میشود و به نمایش درمیآید که کپی برداری شده از دیگری است که نه کاملاً دیگری است و نه کاملاً با خود فرد انطباق دارد. چنین فردی همیشه در برزخ بین خود و دیگری در عذاب است، محصولگرایی و تولیدگرایی نیاز به همرنگی و همانند سازی ظاهری با دیگری دارد[12] و دلیلی بر دزدی و به یغما بردن دیگری خواهد بود، اتفاقی که همیشه با شکست مواجهه خواهد شد.
اگر تمام فکر و ذهن بشر بر این باشد که دقیقاً همانی که هست را به همان شکلی که هست وصف کند، هستی و وجود به کلام در خواهد آمد و خواهد گفت که بهر چه هست[13]. اگر خودشیفتگی و من بودن و خواستنها زبان باز کنند از بابتی بشر تکلیفش با خود و دیگران مشخص تر است، میداند که چه میخواهد و دیگران چه میخواهند. تا زمانی که افراد خودشیفتگیها و موضعهای خود را برای خود رسوا نکنند، نادانسته دگرپرست خواهند بود، غافل از اینکه سرراست ترین راهی که مبلغ آن هستند نه تنها برای دیگران بلکه برای خودشان نیز بیراهه است. پیروان اگر خود را کلام کنند دقیقاَ متوجه خواهند شد که چقدر با مدلهای که از آنها پیروی میکنند انحراف دارند و مدل مخصوص به خود دارند. تداعی آزاد نیز به نوعی در همین به کلام درآوردن خودشیفتگی و خود پرستی رخ میدهد. ما از کودکی یاد گرفتیم که در مورد چیزهایی که درست است کلام کنیم و نادرستها را نگوییم و بر اساس مدلهای از پیش تعیین شده کلام و عمل کنیم، همین داستان باعث میشود که ما همیشه بر میلهای خودخوهانه خود حداقل در کلام سرپوش بگذاریم. حال فرض کنید که ما تماماً خودشیفتگی و خودخواهیها را کلام کنیم چه میشود؟ قطعاً نزدیکترین راه این است که درست نماها فرو خواهد ریخت، مظلومنماییها و نمایش فرهیختگیها نقش برآب خواهند شد و فرد متوجه خواهد شد که چه بود و چه به نمایش میگذاشت. در دنیای امروز علم در این جایگاه نشسته و حکمهای مطلقی میدهد که بسیار خطرناکتر از دیکتاتورهای دیروز است که شعار حقیقت سر میدادند، میزان پذیرش دیکتاتورهای سابق به دلیل رفتارهای واضح و عینی آنها، نسبی بود ولی علم جایگاه بسیار انتزاعی را اشغال کرده است و عموم افراد آن را بعنوان حق و حقیقت باور دارند و خود را خط میزنند و تفکرات و ایدههای نقادانه خود را انحرافی میدانند و دست به سانسور آگاهانه و ناآگاهانه خود میزنند، به عبارت دیگر علم زبان ناگفتهها و فرافکنیهای بشر شده است، به خاطر همین علم از این منظر خطرناکترین و دروغیترین تولید بشر است، علم در بعد تصویر شکاف را میپوشاند. بسیار مهم است که افراد بر این مسئله باور داشته باشند که ایدههای آنها انحرافی نیست بلکه وجود دارد تا نادرستی درستها را برملا سازند و از بردگی خود جلوگیری کنند (وَلا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ إِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنهُ مَسئولًا: از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند[14]) ، در دنیای امروز بشر به جایی رسیده که شدیداً به طرف همسان شدن میرود بدون اینکه بداند این حالت، وهمی و طبعاً نادرست است، حال آنکه افراد اساساً متفاوت و منحصر به فردند[15]. بشر امروزی به قدری مسحور جایگاه علمیشده است که هر گونه فکر و ایدهی خارج از این جایگاه را انحرافی میداند و آن را در نطفه خفه میکند. کلام فرد اگر تماماً دیده و شنیده شود به همان نسبتی که میخواهد در جایگاه حق و حقیقت بنشیند و خدایی کند، بر علیه خود و فرو ریختن این جایگاه عمل میکند(القید کفر ولو بالله) ولی از آنجایی که این جایگاه بسیار مسحور کننده و فریبنده است، فرد ممکن است بخش بزرگی از کلام خود را سانسور کند تا نشنود که چقدر از کلاماش بر علیه این جایگاه عمل میکند. تا زمانی که بشر این بخش از کلام خود را بر علیه خود و دیگران نشنود و حس نکند، برده یک بخشی از خود و به تبع آن برده نماینده همان بخش از کلام در بیرون از خود خواهد بود. در واقع اساس بردگی از سانسور کلام نشات میگیرد. کِلام نقد است و اگر سرکوب شود، بردگی پایهریزی میشود و روان درجا میزند و پویایی خود را در تکرار مییابد[16]. در دنیای امروز قسمت نقد کلام به درستی عمل نمیکند چرا که مدام به طرف دیگری نشانه رفته است در حالی که نقد بایستی به طرف خود عمل کند تا اثر گذار باشد. در واقع سوژه در این نقد است که ظهور مییابد و از سوی دیگر تداعی آزاد به معنی دقیق کلمه در همین جا رخ میدهد. نقد باعث میشود که توجیهات در جایگاه درست نمایی عمل نکند. دانشی را میتوان علم حقیقی دانست که بتواند غیبی را آشکار کند و به واقع اشاره داشته باشد. هیچ سوژه انسانی را نمیتوان نادیده گرفت و از او انتظار تولید علم و حکمت داشت. خیلی از تولیدات ظاهراً علمی؛ نوعی الکلیسم روانی است تا شکاف واقعی سوژه را بپوشاند[17]، در بُعد سمبلیک بایستی همه جرحها که مولد سمپتوم هستند به کلام تبدیل شوند.
در واقع آن بخشی از افراد که قبول کردند به دنبال منفعت و ثروت و جایگاه به شکل خودمحورانه هستند یک قدم جلوتر از افرادی هستند که با زبان انتزاعی به دنبال همان تصاویر یعنی قدرت و ثروت و جایگاه و مقام و پول هستند ولی قبول نمیکنند و آگاه نیستند که همانها را میخواهند (قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالاخْسَرِينَ أَعْمَـالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَو'ةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا)[18]: بگو (اي پيامبر!) آيا من شما را آگاه بنمايم بر آن كسانيكه اعمالشان زيانبارتر است؟! آنان كساني هستند كه سعي و كوشش آنها در راه تحصيل زندگاني پائينتر و پستتر گم شده است در حاليكه خودشان ميپندارند كه از جهت كار و كردار، نيكو عمل مينمايند!). به عبارت دیگر آگاهی ما از اینکه در مرحله تصویر هستیم باعث خواهد شد که تعیین تکلیف کنیم که در همین مرحله میخواهیم بمانیم و به تصاویر بچسبیم و عواقب آن را بپذیریم یا بخشی از سائقهای خود را بخاطر حقیقت قربانی کنیم[19]. اگر چنین باشد تازه وارد مرحله نمادین خواهیم شد و از چیزهایی لذت خواهیم برد که جانشین سائقها هستند و ناشی از قربانی کردن بخشی از سائقها هستند. مشکل اصلی سیستم آموزشی و دانشگاهی امروز این است که در بعد تصویر عمل میکند ولی نمیخواهد قبول کند که چنین است، اساتید و دانشجوها علم و دانش را مدارک و مدارجی میدانند که از طریق آن میتوانند به سرمایه و قدرت و جایگاه دست یابند، با این تفاوت که آنها را به زبان نمیآورند و در مرحله انکارند، عناوینی که بر آن مینهند علم، دانش، رشد، توسعه و ارتقاء است، سوال این است که آیا با این مقالات، پایان نامهها، ترجمهها، کنگره و همایش و سمینارها، کتابها و غیره که اکثراً حاصل فریب و دزدی و بازی است چیزی جز همان ثروت و قدرت آن هم با ایجاد تبعیض، بیعدالتی و دروغ و نابودی انسان و طبیعت، علمیتولید خواهد شد؟ اساتید و دانشجویان در سیستم دانشگاهی کنونی باید اول بدانند و آگاه شوند که در حال دزدیاند تا در مرحله بعد تصمیم بگیرند که کماکان میخواهند به دزدی خود ادامه بدهند به اسم دزدی یا نه؟ بخش بزرگی از افراد متوجه آن شدهاند و تصمیم دارند که کماکان و آگاهانه دنبال منفعت و دزدی از دیگران باشند و عده قلیلی هم بر آن شدند که از دزدی و منفعتگرایی شخصی به نفع حقیقت دست بردارند. این امر فقط در سیستم دانشگاهی حاکم نیست بلکه در سایر امور زندگی مانند زندگی شخصی، سیاست و اقتصاد هم مصداق دارد.
در این حالت عالم و علم جدا از هم هستند و هر کسی که ثروت و قدرت داشته باشد میتواند در مسند و جایگاه عالم بنشیند و برای خودش مقاله، کتاب و اثر تولید کند، حال آنکه اساساً و عمیقاً عالم و علم جدا از هم نیستند و علم واقعی فقط از یک عالم قابل تولید شدن است[20]، عالمیکه بر خود شناخت دارد و بخشی از سائقهای خود را به نفع دیگران و طبیعت قربانی کرده است تا حق مطلب را همان گونه که هست بیابد. بنابراین علم با تحول عالم و کشفیات درونی او حاصل میشود. علم واقعی همان هنر است که بخشی از حق روایت نشده در عالم واقع را نمادین و روایت میکند. افرادی که در ظواهر، منفعت طلبی و تصویر گیرکردند و بدتر از آن منکر این حالات خود نیز میباشند با شعار و فریب، فقط علم دیگران را به یغما میبرند و به اسم خود تمام میکنند که در نهایت رسوا خواهند شد. تا زمانی که علم را ابژه برون از خود بدانیم که هر کسی بتواند به هر روشی به آن دست یابد نتیجه چیزی جز دانش تصویری نخواهد بود، مسئله این است که تا زمانی که یک عالم واقعی و حق طلب نباشد علم تولید نمیشود و اگر هم تولیدی رخ دهد دزدی از عالمان دیگر و به کار بردن نادرست علم و سواستفاده از آن است و برای بشر و طبیعت آسیب در پی خواهد داشت (ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ[21]: به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده، فساد در خشكى و دريا نمودار شده است، تا [سزاى] بعضى از آنچه را كه كردهاند به آنان بچشاند، باشد كه بازگردند).
جایگاه و مقام علمی را نباید با سنجه سرمایهداری ارزیابی کرد بلکه باید عالم را از شخصیت و حقیقت جویی و عملکرد او در کمک به دیگران و طبیعت سنجید. زمانی که تولیدی نفع شخصی برای یک عده و آسیب به اکثریت و طبیعت دارد نمیتوان آن را علم و عاملش را عالم دانست. علم فقط از افرادی میتواند تولید شود که خودشان از لحاظ شخصیتی عالم شده باشند. به عبارت دیگر هنر و علم از سوژه رخ میدهد نه ابژه ای که خود برده یک ابژه دیگر است[22]. سیستم آموزشی کشور در حال حاضر با ملاکها و استانداردهای تصویری جهان سرمایهداری دست به ارزیابی بروندادهای خود میزند و به خیال باطل امیدوار است پیشرفت نیز داشته باشد، با این روش نه تنها پیشرفت به معنی دقیق کلمه نخواهد داشت بلکه به دروغ و فریب سرمایه عمومی را نیز به هدر خواهد داد. اگر علم را دانستن بدانیم، تولیدات جهان امروزی چگونه دانستنی است که به این اندازه در جهت نابودی طبیعت و بشر عمل میکند؟ غیر این است که این دانستن یا از روی ندانستن است یا از عالم رخ نمیدهد و یا از عالمان به یغما میبرند و به شکل تحریف شده به کار میگیرند.
حقیقت علم
معرفت، امري است مقدس كه خداوند به انسان عطا نموده، اساس اين معرفت، شناخت آن حقيقتي است كه «جوهر اعلي» بوده و تمام لايههاي وجود و همه اشكال كثرت در مقايسه با آن، جز اعراض نميباشند[23]. در آموزههای دینی از علم با عنوان "نور" یاد شده است که اکتسابی نیست و از طرف حضرت حق اعطاء میشود و جایگاه آن "قلب" است : وَ فِي حَدِيثِ عُنْوَانِ اَلْبَصْرِيِّ عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : لَيْسَ اَلْعِلْمُ بِكَثْرَةِ اَلتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اَللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ فَإِذَا أَرَدْتَ العلم فَاطْلُبْ. چنین علمی نصیب کسی میشود که "طالب" باشد. ریشه اصلی کلمه طلبگی هم در همین طلب نهفته است. اولین وادی از هفت وادی یا هفت شهر عشق که عطار بیان کرده است، وادی طلب است:
چون فرو آیی به وادی طلب پیشت آید هر زمانی صد تعب
چون نماند هیچ معلومت به دست دل بباید پاک کرد از هرچه هست
چون دل تو پاک گردد از صفات تافتن گیرد ز حضرت نور ذات
چون شود آن نور بر دل آشکار در دل تو یک طلب گردد هزار
هرکسی که طالب است، مطلوبی دارد و به میزان شوقی که مطلوب در او بر میانگیزد طالب است. کسی که علم(نور) به قلب او اعطاء میشود طالب چه چیزیست؟ أَوَّلاً فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ اَلْعُبُودِيَّةِ وَ اُطْلُبِ اَلْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اِسْتَفْهِمِ اَللَّهَ يُفَهِّمْكَ. چنین کسی طالب حقیقت عبودیت، طالب علم برای عمل و طالب فهم است. مقصود از حقیقت عبودیت هم سه امر است: عدم توهم مالکیت نسبت به چیزی، عدم تدبیر برای خود و اشتغال همیشگی به امر و نهی حق؛ " أَنْ لَا يَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللهُ إِلَيْهِ مِلْكاً لِأَنَّ الْعَبِيدَ لَا يَكُونُ لَهُمْ مِلْكٌ يَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللهُ تَعَالَى بِهِ؛ وَ لَا يُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيراً؛ وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ." بنابراین کسی شایسته دریافت چنین علمی(نوری) است که براساس فطرت الهی خویش، در جستجوی حقیقت و فهم آن است (اَلَلَّهُمَّ اَرِنِی الْاَشْیَاءَ کَمَا هِیَ[24]/ یا رَبِّ أَرِنِی الْحَقَّ کَمَا هُوَ عِنْدَکَ[25]) و چنین علمیرا هم برای عمل و نیل به مراتب وجودی بالاتر طلب میکند (اللَّهُمَّ أَرِنِی الْحَقَّ حَقّا حَتَّی أَتَّبِعَهُ وَ أَرِنِی الْبَاطِلَ بَاطِلًا حَتَّی أَجْتَنِبَهُ وَ لَا تَجْعَلْهُمَا عَلَیَّ مُتَشَابِهَیْنِ فَأَتَّبِعَ هَوَایَ بِغَیْرِ هُدًی مِنْکَ[26]).
یکی از ابتکارات ملاصدرا در بحث حقیقت علـم آن اسـت کـه وي علـم را از "ماهیـت" خارج کرده و از سنخ "وجود" میداند و بر این باور است که نمیتوان براي آن تعریف حقیقی به حد یا رسم ارائه کرد، اما همانگونه که وجود که اعرف اشیاء است براي کشف و وضوح نیاز به تنبّه و توضیح دارد، میتوان براي وضوح بیشتر علم نیز تعاریفی نه از نوع حقیقی بلکه از باب تنبّه عرضه داشت[27]. ملاصدرا در یکی از تعاریف خود در باب علم میگوید: علم امري سلبی همانند تجرد از ماده یا امري اضافی نیست بلکه امري بالفعل وجودي و نه بالقوه است و شدت علم بودنش به همان اندازة خلوصش از عدم است[28] یا در تعریف دیگری علم را امر مجرد نزد جوهر ادراك کننده میداند[29]. علاّمه طباطبائی هم علم را چنین تعریف کرده است:" فالعِلمُ حُصُولُ أَمرٍ مُجَرَّدٍ مِنَ المَادَّةِ لِأَمرِ مُجَرَّدٍ، وَ إِن شِئتَ قُلتَ: حُضُورُ شَیءٍ لِشَیءٍ: علم عبارت است از حصول امری مجرّد از مادّه برای امری مجرّد از مادّه و نیزمیتوان گفت: حضور چیزی برای چیزی.[30] علم را بر دو گونه دانسته اند: علم حضورى يعنى علمى كه عين واقعيت معلوم پيش عالم (نفس يا ادراك كننده ديگرى) حاضر است[31] و عالم شخصيت معلوم را مىيابد، مانند علم نفس به ذات خود و حالات وجدانى و ذهنى خود. علم حصولى يعنى علمى كه واقعيت معلوم پيش عالم حاضر نيست، فقط مفهوم و تصويرى از معلوم پيش عالم حاضر است؛ مثل علم نفس به موجودات خارجى[32] . علامه طباطبایی هر نوع علم حصولی را مسبوق به علم حضوری میداند[33] و آیت الله شاه آبادی ملاک علم را "حضور" میداند[34]. بنابراین علم به معنای حاضر بودن معلوم در نزد عالم و به عبارت دیگر اتحاد عالم و معلوم است[35]. در واقع و در نظر عمیق و دقیق، این علم حضوری است که فقط معلوم بالذّات را نشان میدهد و کاشفیّت از ماورای معلوم بالذّات تنها به اعتبار عقل است. از این رو، مقصود از منتهی شدن علوم حصولی به علوم حضوری آن است که در حقیقت، همة علوم حضوریاَند.[36]
درباره تفاوت بین علم حصولی و علم حضوری میتوان به این موارد اشاره کرد: "علم حضوری بدون واسطه است، ولی علم حصولی با واسطة مفاهیم و صور. علم حضوری علم به وجود است، علم حصولی علم به ماهیّت و مفهوم ؛ علم حضوری نیاز به ذهن ندارد، ولی علم حصولی دارد. در علم حضوری، علم عین معلوم است، ولی در علم حصولی علم غیر از معلوم است. در علم حضوری احتمال خطا معنا ندارد، ولی در علم حصولی دارد. علم حضوری اصل است، علم حصولی فرع؛ زیرا اگر علم حضوری نباشد، علم حصولی نیز نخواهد بود[37]." علم حضوری زمانی رخ میدهد که واقعیت نفس انسان با امر واقع، اتصال وجودی برقرار میکند و سپس قوه مدركه (قوه خيال) صورتى از آن مىسازد و حفظ مىكند و آن را با علم حصولى پيش خود معلوم مىسازد.[38] علم حضوری انسان شامل علم به "عین وجود " یعنی وجود خود و علم به "مراتب و ملحقات وجود خود" یعنی علم حضوری نسبت به آثار و افعال نفسانی خود (حالات روانی، احساسات و عواطف) و ابزار و قوای نفسانی خود (نیروهای ادراکی و تحریکی) است. بنابراین اگر ما واقعيت هر چيزی را با علم حضورى بيابيم يا "عين وجود ما" و يا از "مراتب و ملحقات وجود" ماست. علم حضوری، حاصل اتصال وجودی با امر واقع است. هرچه مرتبه وجودی انسان در حرکتِ جوهریِ دورانی (استعاره نوار موبیوس[39]) تعالی یابد، اتصال وجودی با بخشی از امر واقع رخ میدهد که متناسب با آن و کاملا منحصر بفرد است و مرتبه وجودی خاص و عدد منحصربفرد خود را دارد.
عدم توجه به این واقعیت مهم موجب شده است که برخی دچار این پندار باطل شوند که علم به معنای علم حصولی است و تنها روش نیل به چنین علمی مشاهده و آزمون است و تنها نظریاتی قابل قبول است که بتوان آن را با آزمایش و تجربه تایید کرد و اگر چنین امری میسر نباشد نمیتوان چنین نظریه ای را به عنوان علم پذیرفت و بایستی جزء فرضیات خیالبافانه تلقی کرد. علامه طباطبایی در پاسخ به این تلقی نادرست چنین بیان میکند: "ما برای تشخیص امور ذهنی و اعمال نفسانی و کیفیت نحوه وجود آنها، هیچ راهی بهتر از مراجعه مستقیم به ضمیر خود و درونبینی نداریم و این نحوه مطالعه اگر با تجهیزات منطقی و فلسفی کامل شخص مطالعهکننده توام باشد به نتیجههای قطعی و یقینی میرساند[40]".
به عنوان مثال درمورد علیت که مقوله اصلی در مطالعات علّی نیز هست، هیچ راهی برای اثبات آن جز از طریق مراجعه به درون نفس و علم حضوری نیست: "مطابق این اصل که «هر علم حصولى مسبوق به علم حضورى است» و تا ذهن نمونه واقعيت شيئى را نيابد نمىتواند تصورى از آن بسازد خواه آنكه آن نمونه را در داخل ذات نفس بيابد و يا آنكه از راه حواس خارجى به آن نائل شود. نمونه علت و معلول را ذهن ابتدا در داخل نفس يافته و از آن تصورى ساخته و سپس موارد آن تصور را بسط و گسترش داده است. همچنان كه سابقاً گفته شد نفس، هم خود را مىيابد و هم آثار و افعال خود را از قبيل انديشهها و افكار، و اين «يافتن» به طريق حضورى است نه حصولى؛ يعنى نفس با واقعيت خود، عين واقعيت آنها را مىيابد و چون معلوليت عين واقعيت و وجود اين آثار است پس ادراك اين آثار عين ادراك معلوليت آنهاست[41]".
حال سوال اساسی اینست که پس جایگاه علم حصولی چیست؟ آیا علم حصولی ارزشی ندارد؟ امام علی علیه السلام میفرماید: الْعِلْمُ عِلْمَانِ: مَطْبُوعٌ وَمَسْمُوعٌ، وَلاَ يَنْفَعُ الْمَسْمُوعُ إِذَا لَمْ يَكُنِ الْمَطْبُوعُ[42]. علم دو نوع است، علم مطبوع که برآمده ازطبع و سرشت انسان (فطرت) است و علم مسموع، علمیکه مبتنی براستماع[43]( شنیدن) است و نه تصویر و مشاهده. علم مسموع نافع نخواهد بود اگر علم مطبوع وجود نداشته باشد. علم حصولی جایگاه خاص خود را دارد و در آموزههای دینی هم برآن بسیار تاکید شده است. امام سجاد علیه السلام میفرماید:" لَوْ یَعْلَمُ النّاسُ ما فى طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْکِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ. اگر مردم بدانند آنچه را که در طلب علم هست، هر آینه به طلب علم خواهند رفت اگر چه خونهای ایشان ریخته شود و به دریاها فروروند[44]". اگرچه طلب علم حصولی ارزشمند است اما اگر متصل به علم حضوری نشود ممکن است صرفا درگیر واژهها و اصطلاحات شود و آنها را علم بپندارد و لذا مانع و حجاب اتصال فرد به امر واقع شود (العِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاکْبَر). در صورتی که عالم به معنای واقعی کلمه کسی است که بتواند از حجاب چنین علمیخارج شود و با امر واقع اتصال وجودی پیدا کند تا پس از این مواجهه و به کلام درآوردن آن از طریق مفاهیم و تصورات بتواند بر علم موجود بیفزاید و آن را یک قدم جلوتر ببرد در غیر اینصورت جز تکرار مکررات و رکود علمیثمری نخواهد داشت ولو اینکه مدعی علم دهها کتاب و مقاله منتشر کند. حال سوال اینست که چرا ما در علم حصولی و آن هم به صورت ناقص و آشفته در دانشگاه گرفتار و دچار رکود شده ایم؟ و اینکه چگونه و از چه راهی میتوانیم به علم حضوری و درک مستقیم و بلاواسطه امر واقع نائل شویم ؟
تحقیقِ پژوهش
دو واژهی مرسوم در حوزهی کندوکاو علمی، تحقیق و پژوهش است. "تحقیق در لغت به معنای حقیقت کردن و به کنه مطلب رسیدن و واقع چیزی را بدست آوردن، است(داعی السلام، 1348)". در حکمت خالده از عقل شهودی به معناي شهود حقيقت و رسوخ به كُنه آن یاد شده است. شأن عقل شهودي «دريافت مستقيم حقيقت» است بدون آنكه به واسطه گزارهها و به طور غيرمستقيم به آن نايل آيد[45]. اما، پژوهش به معنای جستجو است و در قدیم به معنای مواخذه و بازخواست بوده است. نقطهی آغاز تحقیق سوالی است که از ناخودآگاه محقِّق نشات گرفته باشد. کسی که قصد تحقیق دارد در گام اول پذیرفته است که حق وجود دارد یعنی وجود حق پیش فرض وی است. محَقِّق کسی است که حق را با کلمات محَقَّق میکند[46]. حق واژه یا اسمیاست که به لحاظ واژگانی موجودیت دارد و شکی در وجود آن در جهان واژگان نیست. هر اسم و واژهای که ساخته یا برساخته میشود، باید مراد اولیهی از ساخت یا برساخت آن اسم یا واژه با دقت فراوان مورد توجه قرار گیرد "... باید توجه داشته باشیم، که ملاک و مدار در صادق بودن یک اسم، و صادق نبودن آن، موجود بودن غرض، و غایت، و موجود نبودن آنست...(علامه طباطبایی،1374)". فضل بن احمد طبرسی در تفسیر مجمعالبیان[47] در شرح و تفسیر لغوى آیه 7 سوره انفال و جاهایى که واژه "حق" به کار رفته است، چنین مىنویسد: "حق آن است که شىء در موضع خود واقع شود "حق" هم معناى"عدل" است و این معنا بر تمام مصادیق «حق» قابل تطبیق است (رستمیزاده، 1379). حق خود کلمه چیست؟ حق کلمه این است که در جای خود بنشیند چنانچه کلمه در موضع غیر خود[48]، بکار گرفته شود، انحراف، تحریف و خیانت به کلمه محسوب میشود که بزرگترین خیانتها[49] و فتنه انگیزترین حالات ممکن است. تحقیق به عنوان یک کلمه، نیازمند بازشناسی غرض و غایت آن است تا انطباق فعلی که به عنوان "تحقیق کردن" صادر میشود، معلوم و آشکار گردد. راغب اصفهانى در مفردات میگوید: اصل حق به معناى مطابقت و موافقت است (رستمیزاده، 1379). در اینجا به معنای مطابقت دادن رفتار "تحقیق کردن" با غایت کلمه تحقیق و موافقت (رد و قبول) فقط بر اساس این انطباق میباشد. تحقیق کردن اگر چه به ظاهر دو وجه دارد، یعنی محقق و "مورد تحقیق"، اما این دو وجه نه تنها قابل تفکیک و جدا شدن نیستند، بلکه به محض تفکیک، ماهیت اصلی خود را از دست میدهد و آنچه رفتار میشود را نمیتوان "تحقیق کردن" نامید. این جدا سازی، "مورد تحقیق" را به عنوان ابژهای مستقل از محقق در نظر میگیرد تا بتواند دست به سادهسازی (فست فودی کردن) و طبقه بندی "مورد تحقیق" بزند و در چهارچوب نظام دانشگاهی به عنوان تئوریسین نظام سرمایه داری قرار دهد. تحقیق، خود محقق را تماما دربر میگیرد و محقق و "مورد تحقیق" یکی میشوند. "ملاّصدرا بر اساس نظريه «اتحاد عقل و عاقل و معقول» معتقد است در معرفت، قوه مدركه و ادراككننده و ادراكشونده، سه چيز مستقل از يكديگر نيستند و نميتوانند باشند (اراکی، 1383)". قبول پيروي از حكمت جاويد، مستلزم اين است كه نه تنها ذهن محقق، بلكه سراسر وجود او وقف آن گردد[50]. لازمه آن، تعهد و التزام كامل است كه بسيار زيادتر از آن چيزي است كه بسياري از پژوهشگران مايل به پذيرش آن هستند[51]. تعیین ملاک تصدیق چنین یکپارچگی در مقام ایجاب و قضاوت، چندان ساده نیست، با این وجود درک چنین تصدیقی کاملا حضوری است. اما به راحتی میتوان در مقام سلب به شاخصهایی اشاره کرد که تحقیق و "تحقیق کردن" را از غیر آن متمایز میکند. تحقیق اگر با هدف، رقابت، شهرت، ابزار امرار معاش، ارائهی گزارش یا توضیح به نهاد، مقام یا شخص دیگر یا حتی انجام وظیفه بر اساس مسئولیت باشد، از موضع خود خارج شده و نقطهی مقابل حق کلمه ی تحقیق است. یکپارچگی محقق و مورد تحقیق اکتسابی نیست بلکه شوقی است. از آنجایی که "تحقیق کردن" به فاعل نیاز دارد و ذات فاعلْ علت فاعلی میباشد، اشتیاق به اندریافت کنه مطلب و رسیدن به حق آن، سوخت موتور تحقیق است. شوقْ مشخصهی پایان ناپذیری آن است. پژوهشهای زود ارضاء پژوهشهایی عاری از اشتیاقاند که منتظر تایید، دریافت امتیاز، ارتقاء پست و مرتبه شغلی، کسب شهرت، دریافت پول، نمایش اگو، تثبیت شرایط و مخلص کلام، در بند ارباب و زایل کنندهی زماناند. در چنین شرایطی فعالیت پژوهشی ابزاری است تا حقیقتیابانه و چنانچه به حقیقتی نائل شود، خالی از علت غائی است و به عنوان یک فعالیت تحقیقی، ابتر است. تصمیم بر انجام دادن تحقیق متکی بر شوقی است که اصالتا به غایت کلمه تعلق میگیرد، غایت کلمهی تحقیق مشخصاً عاری از هر گونه دیگری است مگر خود حق به عنوان بزرگ دیگری.
تحقیق پیوند قریبی با تاریخ دارد. به عبارتی تحقیقی در مسیر درست گام بر میدارد که منقطع از تاریخ خود نباشد. در اینجا مراد از تحقیق، همانطور که گفته شد محقق است و اشاره به جزء یعنی محقق یا تحقیق، اشاره به هر دو به طور همزمان است. محقق زمانی میتواند به حق دست یابد که تاریخچه فردی و قومیخود را شناخته و درنوردیده باشد. آیا نظام آموزشی و دانشگاهی موجود در ایران میتواند پرچمدار آموزش و تحقیق باشد؟ آموزش عالی (دانشگاه) در ایران به فرم نوین و آکادمیک، سابقه یکصد ساله و به صورت جامع به دوران نظامیه و حتی ساسانی باز میگردد[52]. نظام آموزشی و پژوهشی حال حاضر ایران به دلیل ساختار غیر بومیو تلاش برای استاندارد کردن خود مبتنی بر استانداردهایی که غرب تعیین کرده (مانند آئیننامه ارتقاء اعضای هیات علمی) است، مانع تحقیق به معنای دقیق کلمه است. بر اساس آئین نامهی ارتقاء اعضای هیات علمی، "هرگز نمیتوان انتظار داشت که ما از این طریق و در این سیستم، یک دانشمند تولید کنیم، زیرا در این سیستم هر کس که بتواند ضوابط کمیرا به طور ظاهری برآورده سازد، رشد خواهد کرد و هر دانشمندی که با علاقه به کار عمیق بپردازد ارزشی نخواهد یافت (رفیع پور، 1381)". گریبان چنین نظام آموزشی را بیماری "ولع ارتقاء" گرفته است و جهت دهندهی مسیر فعالیت پژوهشگرانش را نه شوق تحقیق بلکه ویروس آن بیماری تعیین میکند. "اگر ما در گذشته اساتید برجستهای داشتهایم که در جهان حرف اول را میزدند، اساتید "توسعهای" نبودند. آنها به دنبال ارتقاء بر اساس معیارهای ظاهری و کمینبودند. زیرا مدل توسعه بیرونی وجود نداشت، که در قالب آن ریلهای تشویق و توبیخ بر اساس معیارهای ظاهری آن گذاشته شود. امروز هم اگر دانشمند به درد بخوری داریم، استاد توسعهای نیست. او به این معیارها و تشویقها و توبیخهای ظاهری برخی سازمانها که وجودشان با این معیارها شکل میگیرد و مایلند استاد توسعهایِ تایید کننده ی خود را تولید کنند، نیستند. آئین نامهی ارتقاء به شکل کنونی محقق پرور نیست. باید دید که از بین کسانی که ارتقاء مییابند چه تعداد واقعا به مرحلهی تولید علمیرسیدهاند، تعداد نه چندان اندکی، نمیتوانند به پیشرفت علمیایران کمک کنند. این آئین نامه مقلد پرور است (رفیع پور، 1381)". بر اساس چنین شاخصهای اجباری که نظام آموزشی بر ایران و ایرانی تحمیل کرده است، نه تنها دانشمندنما در موضع محقق ظاهر شده است بلکه هر نوع تحقیقی را در نطفه خفه میکند. ماشینهای مقاله نویسی یا "مدیران پروژهی پژوهشی" که بسیاری از همین آثار نازل شان برونسپاری است، بر اساس شاخصهای کمیآئین نامهای، میخواهند راهبران اصیل تحقیق شوند، زهی خیال باطل. از اینجاست که آقای کانتوسکی در مورد سیستم آموزشی کشورهای جهان سوم ]مانند کشور خودمان[ میگوید:"هیچ وسیلهی موثرتری ]از سیستم آموزشی[را نمیتوان یافت که از طریق آن بتوان انگیزه ی درونی، خلاقیت و پتانسیل فکری نسل جوانان را از بین برد (به نقل از رفیع پور، 1381)".
وقتی نظام آموزشی در قالب نظام سرمایهداری فعالیت میکند، هر فعالیتی که ساطع میشود یک نوع فتیشیسم است یک مدگرایی که صرفا هدف آن نمایش و در نتیجه از کارانداختن سوژگی فرد است.
از محقق تا مقلد فرقهاست کاین چو داود است و آن دیگر صداست[53]
"مدارس قدیمی... ساختاری کاملاً متفاوت با ساختار دانشگاه داشتند و ارزشهایی کاملاً متفاوت در آن جا حکمفرما بود که اتفاقاً یکی از ارزشهایی که در آن جا حکمفرما بوده، همین انتقال دانش بر اساس اشتیاق است و یکی از علل عدم انسجام موجود در دانشگاه در کشور ما، هم اتفاقاً دلیلش همین است که خوشبختانه تا حالا هنوز موفق نشده که ریشههای خودش را که در اعماق همین مدارس قدیمه داشته، آنها را بخشکاند. هنوز رگههای اشتیاق که خوب نبض این مدارس بودند، در جای جای دانشگاه مدرن گاه گداری به چشم میخورند. کمتر و کمتر البته (کدیور، 1380)".
بیشتر از هفتصد سال است که نظام آموزشی غرب در قالب دانشگاه، وجود دارد. کپی برداری از چنین نظام آموزشی، با بافت ایرانشهر نه تنها همخوان نیست بلکه همان کپی نیز، به درستی در ایران اجرا نمیشود. مریم میرزاخانیهای بسیاری هستند که با چوب خط تحمیلی نظام آموزشی ایران (که لازم است به منشاء و مبدع آن نیز به صورت مفصل پرداخته شود!) نمیتوانند به کرسی دانشجوی دکتری دست یابند چه برسد به این که به توسعهی علم جهانی کمکی کرده باشند. دلیل کمینگری سیستم ارزیابی نظام آموزشی در ایران تسلط کمی نگرها به عنوان مدیران و اساتید دانشگاه میباشند. به دلیل همین عدم انطباق است که کمتر دانشمند تاثیرگذاری از نظام دانشگاهی ایران ظهور کرده است ولی دانشمندان و فلاسفه ی غربی زیادی هستند که در نظام دانشگاهی خودشان منشاء خیر بوده اند.
در یک سیستم آموزشی سل زده مانند نظام آموزشی ایران، مطمئنترین مسیر تغییر کدام است؟ با توجه به سوابق تاریخی ایران زمین به عنوان یک سرزمین ارزشی، تغییر نظام ارزشی جویندگان دانش و محققان میتواند مطمئنترین راه برای اصلاح سیستم و نقطه ی آغاز حرکت چرخشی سیستم و خانه تکانی محسوب شود. در ابتدا به تغییر ایده نیاز است و در گام بعد تغییر ساختار و ملاکهای سنجش و ارزیابی نظام آموزشی است. از آنجایی که صاحبان قدرت در عدم تغییر ذینفعاند، تحرک برای تغییر از سوی آنان غیر ممکن است (ذینفع ذی صلاح نیست).
با این وجود "آنچه بیش از همه برای تعریف فرهنگ و تمدن ضروری است احترام و تشویقی است که برای فعالیتهای متعالی ذهنی بشر از جمله دستاوردهای علمیو هنری و برای نقش رهبری کنندهی ایدهها در زندگی انسان قائل میشود". نظام آموزشی خود را متولی فعالیتهای متعالی ذهنی بشر قلمداد میکند. دانش آموز یا دانشجو (شاگرد) باید نقشی که نظام آموزشی به خود منتسب میکند را جدی تلقی نماید. زمانی که بربریت (هرج و مرج) بر نظام آموزشی حاکم شود مانند شرایط حاضر، شاگرد لازم است نقشها را یادآوری کند که بعضی از آنها در زیر فهرست شده است. به این دلیل نقش شاگرد برجستهتر است که موجودیت نظام آموزشی وابسته به (تابعی از) وجود شاگرد است. در اینجا منظور از شاگرد، طلبه یعنی کسی که طلب و اشتیاق دانش دارد، میباشد و نظام آموزشی دانشگاهی، مورد نظر است.
الف) شاگرد باید مطابق با اصل اشتیاق وارد نظام آموزشی شود. یعنی چنین جایگاهی را مشتاقانه انتخاب نماید و مسئولیت آن را پذیرفته باشد. شاگرد مشتاق دارای شانیت راهبردی در نظام آموزشی است.جستجو برای یافتن استاد. "سالک اگر نصف عمر خود را در جستجوی استاد بگذراند، ارزش دارد و سالکی که استاد را دریابد، نصف راه را طی کرده است (جمعی از نویسندگان،1382)". چنین جستجویی یک عمل فعالانه و مسئولانه است. "اگر در حریمینباشی که شکوه قرب استادی حکیم تو را به لرزه درآورد، تا ابد در موهومات و تخیلات محسوسه و تزویر و دروغ خواهی ماند و چهرة حقیقی خود را نخواهی یافت[54]".رسوا کردن بدعت گذاران در علم: شاگرد باید بدعت گذاران در علم را رسوا کند. "بدعت گذار یعنی کسی که مردم را به خود میخواند در حالی که از خود عالم تر را در بین آنها میشناسد". "هر كه با وجود اعلم از خود مردم را به اطاعت از خود دعوت كند بدعتگزار و گمراه است[55]".شاگرد باید مجدانه بدنبال پاسخهای شفاف، برای سوالات پایه باشد: 1) آیا استاد مدارک تحصیلی اش را در نظام آموزشی، مطابق با قوانین (یکسان برای همه) گرفته است؟ بسیاری مدارک تحصیلی را بر اساس طی کردن مسیر تحصیلی که قانون تعیین کرده است، بدست نیاوردهاند یا اصلا مدرک تحصیلی ندارند یا پاسخی برای این سوال ندارند[56] و سالها استاد بوده اند و بازنشسته شده اند. 2) مسیر هیات علمیشدن استاد چگونه بوده است؟ باید این مسیر شفاف، روشن و قابل ارائه باشد. 3) آیا استاد نسبت به نوشتههای خود مانند مقالات، پایان نامه، ترجمه و رساله، مخصوصا واحدهایی که تدریس میکند و... تسلط و تخصص کامل دارد؟ حداقل معیاری است برای تمایز بین انتشار با هدف نشر دانش و انتشار با اهداف دیگر مانند ارتقاء و شهرت و ... 4) آیا شهرت استاد یا نقش استاد مانع انجام وظیفه اش میشود؟! "اعتبار میبایست هر روز با طلوع خورشید از نو کسب شود و هیچکس نمیتواند به افتخارات گذشتهاش لم بدهد و هر کاری دلش خواست بکند[57]". 5) آیا حوزهی علاقه و همت استاد مشخص است؟ وی با مشخص کردن این حوزه، مسئولیت پاسخگویی را میپذیرد. کسی که به حوزههای بسیاری علاقه دارد و مینویسد پاسخگوی هیچ کدام نیست. 6) زمان کلاس درس به چه محتوایی میگذرد؟ آنچه در طول زمان برای شاگرد باقی خواهد ماند خوشآیندی لحظهای کلاس درس نیست، بلکه محتوایی است که در زمان کلاس مطرح میشود. 7) آیا استاد چهارچوب ارزشی، عقلانی و تخصصی دارد یا مبتنی بر شرایط و تبانی با شاگردان، جهتگیری میکند؟ پاسخ به این سوال میتواند به تمایز بین مشتری محوری و حق محوری استاد، کمک نماید. 8) آیا استاد عدالت محور است؟ معیار ارزشیابی باید متکی بر اصول مشخص و از پیش تعیین شده باشد تا به هیجانات، عقدهها و احساسات استاد آغشته نشود. 9) آیا محقق و استاد چند مسئولیتی و چند شغلی است؟ تحقیق و تدریس کاری است دشوار و وقت گیر و با چند مسئولیتی بودن افراد در تناقض آشکار میباشد 10) آیا استاد سوال کردن را واجب میداند؟ "جایگاه مدرس جایگاه امتحان دادن است. او بایستی که قادر باشد که به این جستن و طلب کردن پاسخ در خور را بدهد و به خاطر همین هم مجبور به امتحان دادن هر روزه است. وقتی که امام علی (ع) مکرراً از پیروانش میخواهد که از او سؤال کنند، مگر نه این است که مدام خودش را در معرض امتحان میگذارد و به همین ترتیب پیروانش را در جایگاه طلب کننده قرار میدهد؟[58]" 11) آیا استاد مسئولیت اثرگذاری خود بر خودآگاه و ناخودآگاه شاگردان را میپذیرد؟ لازمهی این مسئولیت پذیری، شناخت به معنای دقیق کلمه و عبور از فانتاسم خود است. 12) آیا محقق و استاد تلاش و اصرار (اشتیاق) دارد تا در موضعی که مدعی آن است، حقیقت را آشکار کند؟ چون حرکت واقعی شاگرد بر اساس اشتیاق به حقیقت رخ میدهد. آینده محصول اشتیاق کسانی است که بر اساس شوق خودشان حرکت میکنند. 13) آیا محقق یا استاد پویا است یا در یک اجبار به تکرار افتاده است؟ پویایی ویژگی حقیقتطلبی است و تکرار نشان دهندهی فقدان علاقه و پوششی بر حقیقت است. 14) آیا استاد آنچه را که آموزش میدهد و تحقیق میکند، زندگی میکند[59] (علم لا یصلحُک ضلال / العلم بغیر العمل و بال[60] (؟ با هدف تمایز بین نگاه ابزاری و نگاه معرفتی به علم از منظر استاد و محقق.
اگر چه نظام سرمایه داری دشنه خود را در قلب نظامهای آموزشی موجود فرو کرده و سوژگی را از شاگرد و استاد سلب کرده است و برای خوراک دادن به مار دوش خودش آموزش را این چنین نظامند کرده است، با این وجود، ترمیم چنین زخمی، بر اساس جهت گیری و تحرک حق طلبانه شاگردان حتمیاست.
جمع بندی
کلمه وقتی از موضع خود خارج میشود، انحراف آغاز میشود. علم کلمهای است که در زمانه ما به این سرنوشت دچار شده است و دیگر به آن چیزی که برایش وضع شده است، اشاره نمیکند بلکه به جای روایت از حقیقت و تولید معرفت تبدیل به ابزاری شده است برای سلطه و منفعت طلبی در خدمت عدهای از مدعیان علم. نتیجه چنین انحرافی در علم، آسیب رساندن به انسان و طبیعت است. دانشگاه در روزگار ما به سمپتومِ علم به معنای واقعی کلمه و به ابزاری در خدمت اربابان قدرت و سرمایهداری تبدیل شده است. در چنین فضایی، علم از عالم جدا پنداشته میشود و ملاکهای عالم بودن کاملا جنبه تصویری پیدا کرده و از علم حضوری و غایت اصلی آن یعنی کسب حقیقت خارج میشود. علم و عالمیکه این چنین از موضع خود خارج شده باشد، مشغول آموزش (به جای تعلیم) و پژوهشی (به جای تحقیق) خواهد شد که ظاهرا فعالیتی علمیاست ولی در واقع مشغول مدلسازی و فلسفه بافی است که به جای ظاهر کردن حقیقت آن را میپوشاند و شوق را به شغل فرومیکاهد[61].
منابع
-اراکی، محسن (1383). حقيقت ادراك و مراحل آن در فلسفه ملاّصدرا. معرفت فلسفی. شماره چهارم، تابستان.
-آیت الله شاه آبادی (1386). شذرات المعارف. تهران. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
-پشت مشهدی، مرجان (1393). آنالیز سمپتومهای جامعه علمیما. سایت انجمن فرویدی.
-جمعی از نویسندگان (1382). صلح کل: مجموعهای از ناگفتهها در مورد زندگی آیتالله سید علی قاضی(ره) در مصاحبه با فرزندان ایشان. موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس. تهران.
-رستمیزاده، رضا (1379) حق و باطل از دیدگاه امام على علیه السلام، مجله معرفت: شماره 39.
-ژیژک، اسلاوی (1395). مستند ژیژک و ایدئولوژی پنهان در سینمایهالیوود. برگرفته از لینک: https://vimeocom/150108763
- دانش، جواد. (1389). حكمت خالده و وحدت متعالي اديان نقد انديشه سيدحسين نصر، مجله معرفت، شماره 120.
- صدرالدین، محمدبن ابراهیم (صدرالمتألهین) (1990). الحکمۀ المتعالیۀ فی الاسفار العقلیۀ الاربعۀ، بیروت، دارالاحیارالتراث العرب.
- صدرالدین، محمدبن ابراهیم (صدرالمتألهین) (1981). الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه. بيروت: دار الاحياء التراث العربي.
- فروید زیگموند (۱۹۳۳). سخنرانیهای آشنایی با روانکاوی، سخنرانی ۳۴ توضیحات، کاربردها و راهکارها، {این مقاله توسط مرجان پشت مشهدی، خدیجه فدائی، پرویز دباغی و فرزام پروا ترجمه و زیر نظر دکتر میترا کدیور در جلسات مورخ ۸۴/۲/۳- ۸۴/۲/۱۰- ۸۴/۲/۲۴- ۸۴/۲/۳۱ و ۸۴/۳/۷ کلاسهای عرصه فرویدی – مکتب لکان ایشان تصحیح گردیده است}. سایت انجمن فرویدی.
-طباطبائی، سید محمدحسین (1374). ترجمۀ تفسیر المیزان، مترجم سید محمدباقر موسوي همدانی، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
-علامه طباطبایی (1374). اصول فلسفه و روش رئالیسم. چاپ چهارم. تهران: انتشارات صدرا
-علامه طباطبایی (1426ق.). بدایةالحکمة. چاپ بیست و دوم. قم: مؤسّسة نشر اسلامیجامعة مدرّسین قم.
-علامه طباطبائی(1395). نهایة الحکمه، تهران، انتشارات الزهرا،
-کدیور، میترا (1380). درسنامه روانکاوی در انتانسیون و روانکاوی در اکستانسیون. برگرفته از لینک روانکاوی-در-ژرفا-و-روانکاوی-در-پهنا(https://freudianassociation.org).
-کدیور، میترا (1394). مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم، چاپ سوم. تهران: انتشارات اطلاعات.
-کدیور، میترا(1381). درسنامه پایان روانکاوی و عمل. سایت انجمن فرویدی.
-کدیور، میترا(1381). درسنامه درباره مقاله نارسیسم زیگموند فروید. سایت انجمن فرویدی
-مسگری، احمد علیاکبر.، ساعتچی، سید محمدمهدی(1392). تحول زیباشناختی در فلسفه هنر هگل. دو فصلنامه فلسفه شناخت(145-127)، پژوهشنامه علوم انسانی شماره 1/96.
-مطهری، مرتضی (1396) ، مجموعه آثار جلد 6، تهران، انتشارات صدرا
-معلّمی، حسن (1390). معرفتشناسی. چاپ دوم. قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی (ص).
-مولوی، مولانا جلال الدین محمد: کلیات دیوان شمس. مطابق نسخه تصحیح شده استاد بدیع الزمان فروزانفر، تهران: نشر ربیع 1374
-نوده یی، داو د؛ ضرغامی، محمد حسین؛ ربیعی، مهدی(1398). انحراف روانشناسی و تحریف روانکاوی. http://up.iranblogcom/uploads/enheraf-ravanshenasi-va-tahrif-ravankavi.pdf
-هادیگر، مارتین(1396). هستی و زمان. ترجمه سیاوش جمادی، نشرققنوس.
-وقفی پور، شهریار (1395). تلی از تصاویر شکسته: زیگموند فروید، اسلاوی ژیژک، ژاک آلن میلر و ... نشر چشمه
-Freud, Sigmund. (1923). Certain Neurotic Mechanisms in Jealousy, Paranoia, and Homosexuality. )Internat. Journ. Psycho-Analysis (.
-Freud Sigmund (1914). Remembering, Repeating, and Working-Through. Standard Ed.
-Freud, Sigmund(1914). On Narcissism: An Introduction. Standard Ed.
-Lacan, Jacques (2001). The Mirror Stage as Formative of the Function of the I", in Écrits: a selection, London, Routledge Classics.
-Lacan, Jacques .(1957-1956) "La relation d'objet" in Écrits.
-Jacques-Alain Miller (1988). ed., The Seminar of Jacques Lacan: Book I (Cambridge) p. 188.
Abstract
The purpose of this study was to analyze the truth of knowledge and science, preliminarily. Conceptual association analytical-critical approach was used to emphasis on the following questions: What are the objects of science and knowledge? Can science and knowledge be in their nature traumatic? Can science and knowledge be classified in to objective or subjective classification? Is it learning or finding activity? Predetermined protocols, standards and guidelines can lead to science and knowledge? The findings of this research are presented in three parts: science as a symptom, truth of science and truth of research.
Key words: science and knowledge, scientist, symptom, truth-seeking ,research, psychoanalysis.
[1] . دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی آری آری سخن عشق نشانی دارد (حضرت حافظ)
[2] . این مرقومه وام دار عشق و اشتیاق زائد الوصف استاد بزرگوار خانم دکتر میترا کدیور و نوشتار و سخنان ناب ایشان است.
[3] . برگرفته و استنباط از تقسیم بندی ژاک لکان در مورد سه ساحت روان(تصویری Imaginary، نمادین symbolic، واقع real)
[4] . مبتنی بر دیدگاه روانکاوی فروید- لکان مبنی بر اینکه بعد خیال و تصویر باعث وهمیمیباشد که آرام بخش است ولی خروج از این حالت اضطراب زاست
[5] . منطبق با قاعده زنون به نقل از دکتر میترا کدیور
[6] . مبتنی بر دیدگاه روانکاوی فروید- لکان در توصیف بعد تصویری و ایگو محوری
[7] . برای توضیحات بیشتر به مقاله انحراف روانشناسی و تحریف روانکاوی رجوع شود
[8] . اشاره به ارتباط بین ابعاد سه گانه(تصویر، نمادین، واقع) لکان
[9] . اشاره به اینکه امیال در بعد تصویر خودش باعث و علت تولید میل است( مبتنی بر روانکاوی فروید- لکان)
[10] . نقد کلبی مسلکی از منظر نیچه و لکان به نقل از اسلاوی ژیژک
[11] . اگر فردی از فانتاسم خود عبور نکرده باشد، هر عمل او سمپتوم است(دکتر میترا کدیور)
[12] . اشاره به همانندسازی ظاهری با پدر نمادین در روانکاوی فروید-لکان
[13] . اشاره به سوال اساسیهایدگر در مورد بودن و موجودیت
[14] . سوره مبارکه الإسراء آیه ۳۶
[15]. يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا سوره حجرات آیه 13
[16] . برگرفته و استباط از مفهوم اجبار به تکرار فروید
[17] . برگرفته از کتاب مکتب لکان دکتر میترا کدیور
[18] .سوره ی کهف آیه ی 103
[19] . از منظر روانکاوی فروید-لکان تمدن سازی با قربانی کردن بخشی از سائقهای هر فردی ممکن است(نقل از دکتر میترا کدیور)
[20] . طبق نظر روانکاوی فروید- لکان علم و دانش واقعی فقط از ناخوداگاه و سوژگی فرد رخ مینماید
[21] . سوره ی روم آیه ی 41
[22] . برگرفته و استباط از فلسفه هگل و روانکاوی فروید و لکان
[23]. دانش، 1389 "حكمت خالده و وحدت متعالي اديان نقد انديشه سيدحسين نصر"
[24] . عوائداللئالي، ج4، ص132
[25] . بحارالانوار، ج14، ص10
[26] . بحارالانوار، ج 86، ص120
[27] . صدرالمتألهین، 1990 ،ج3 ،ص278
[28] صدرالمتألهین، 1990 ،ج3 ، ص 297
[29] صدرالمتألهین، 1981 ،ج1 ،ص290
[30] نهایة الحکمه، علامه طباطبائی، ص 205.
[31]. حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
[32] مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى ج6
[33] فلسفه وروش رئالیسم
[34] شذرات المعارف
[35] یکی از نظرات ابتکاری ملاصدرا
[36] بدایه الحکمه علامه طباطبایی، ص124
[37] . معرفت شناسی ، معلمیص 92
[38] مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج6، ص: 272
[39]. https://www.youtubecom/watch?v=xaRqPO5sfok
[40] فلسفه و روش رِئالیسم علامه طباطبایی
[41] همان منبع
[42] نهج البلاغه
[43] در روانکاوی فروید- لکان اهمیت اساسی بر شنیدن است که در پایان روانکاوی رخ میدهد.
[44]. اصول کافی، ج 1، ص 35، ح 5
[45]. دانش، 1389 "حكمت خالده و وحدت متعالي اديان نقد انديشه سيدحسين نصر"
[46]. یحقق الله الحق بکلماته: سوره یونس آیه 82
[47].فضل بن احمد طبرسى، مجمع البیان، ج 3، ص 78
[48] . کلمه الله هی العلیا
[49] . يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ (بخشی از آیه ی 46 سوره نساء)
[50]. وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا سوره اسراء آیه 36
[51]. دانش، 1389 "حكمت خالده و وحدت متعالي اديان نقد انديشه سيدحسين نصر"
[52] . https://fa.wikipediaorg
[53]. حضرت مولانا،
[54] . آیت الله موسوی، برگرفته از وب سایت فلسفه، حکمت و عرفان استاد موسوی به آدرس https://www.ostad-mosavicom
[55] . تحف العقول / ترجمه کمره ای ؛ ج 1 , ص 395 وب سایت https://hawzahnet
[56]. برای نمونه رجوع شود به آنالیز سمپتومهای جامعه علمیما در وب سایت انجمن فرویدی به آدرس https://freudianassociationorg
[57] . دکتر میترا کدیور برگرفته از وب سایت انجمن فرویدی به آدرس https://freudianassociationorg
[58] . دکتر میترا کدیور برگرفته از وب سایت انجمن فرویدی به آدرس https://freudianassociationorg
[59]. أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ سورهی بقره آیه 44
[60]. غررالحکم و دررالکلم
[61]. معلمي شغل نيست، عشق است، ذوق است. ايثار و فداكاريست؛ اگر به عنوان شغل به آن مينگري، رهايش ساز و اگر عشق توست بر تو مبارك باد! استاد مطهری.
+ نوشته شده در شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸ ساعت توسط
|