نسیان انسان
نِسیانِ انسان
چکیده
تحقیق حاضر با هدف تحلیل و بررسی مقدماتی حقیقت فراموشی انسان انجام شده است. این تحقیق به روش واژهکاوی و تداعی مفاهیم و با رویکردی تحلیلی-انتقادی تلاش میکند تا به بررسی وجوه یکپارچه پدیدهی فراموشی در انسان بپردازد. فراموشی در انسان سهوی است یا تعمدی؟ زبان و به تبع آن اجتماع چه نقشی در فراموشی دارد؟ عوامل ایجاد نسیان در انسان چیست؟ مفهوم خودفراموشی در انسان چیست؟ ارتباط بین نسیان با حضور و سوژگی چگونه است؟ نقش تفکر و علوم مدرن در فراموشی و نسیان چگونه است؟[1]
فراموشی سهوی عامدانه
وجود واژهها را نمیتوان منکر شد فقط میتوان معانی یا ساختار آنها را دگرگون ساخت، اما واژه با مراد اولیهاش در شبکهای از تغییرات و ساختار معانی باقی خواهد ماند و وجود دارد و محَّقِق نیازمند رمزگشایی آنها است. موجودات نمیتوانند وجود را حذف کنند یعنی به عدم بدل سازند. کلمات عین وجودند و دارای مراتب وجودی[2]، لاجرم حذف ناپذیرند و صرفا فراموش میشوند و به فراموشی آنها عادت میشود و اگر به یادآورده شوند، جرح دهندهاند و فرد متوسل به لفاظی میشود تا حقیقت فراموش شده که حالا به صورت زخم است را بپوشاند؛ علارغم این کلمات جهت دهندهاند و در نهایت به ظهور میرسند. وقتی کلمهای موجود نیست، حالت یا وضعیتی در پردهی غیب است که با تولد واژه غیبت آن به ظهور میرسد. "فراموشی" خود به عنوان یک واژه حضور دارد و قصد دارد به چیزی اشاره کند.
فراموشی در لغت به معنای از یاد رفتگی، نسیان، مقابل یاد و ذکر است[3]. فراموشی در عربی نسیان ترجمه میشود. نسیان که از ماده «نسی» است در لغت به معنای از یاد بردن و فراموش کردن چیزی است که قبلا ً در ذهن بوده؛ طبق این معنا نسیان ضد ذکر و حفظ میباشد. برای نسیان چند معنای مجازی نیز ذکر کردهاند؛ از جمله: بی اعتنائی و ترک کردن، که در کلام عرب استعمال نسیان در معنای اخیر شایع است[4] از این رو، در "دستگاه روانی" انسان، فراموشی یک عمل فعال است یک عمد است نه یک سهوء. دستی در کار است تا فراموشی رخ دهد. فراموشی در زبان فارسی با کلمهی "فراماسونی" ارتباط لفظ و معنا دارد. نظر به این که کلمة "فراماسون" فرانسوی و "فرامیسن" انگلیسی لفظی و معنوی با کلمة "فراموشی" رابطه دارد، در ایران این انجمن را "فراموشخانه" نامیده اند[5]. هندیان و فارسی زبانان هند آن جماعت را ( فراماسون را ) فراموشی گویند[6]؛ فراموشی خمیر مایهی فراماسونها است. معنای دیگر نسیان مخالف[7]، مخالفت و خلاف کردن[8] است که در این معنا نیز فراموشی عملی است فعال و هدفمند و غرض ورز. انسان از ریشه «نِسیان» به معنای فراموشی است. نیز گفته اند؛ انسان مصدر «اُنس» و «اِنس» و به معنای رام بودن و خو گرفتن و الفت و ملاطفت داشتن و ضد توحّش است؛ یعنی انسان با فراموشی خود انس میگیرد؛ لذا یک مرحله بالاتر از بشر است. یعنی بشری که یک مرحله از کمال را پشت سر گذاشته و به همدمیو همزیستی و همکاری خو گرفته است.[9] در بشر بودن همهی انسانها مشترکاند: قل إنّما أنا بشر مثلکم یوحى إلىّ[10]. علت اینکه انسان را "انسان" گفتهاند این است که او عهد و پیمانی که در عالم جبروت[11] بست از آن پیمان یادش رفت[12]. برخی میگویند: نسیان رفتن معناست و آن از فعل خدای تعالی است؛ یعنی خدای تعالی به سبب بعضی عوارض نسیان و سهوء را عارض میکند[13]؛ تلویحا یعنی نسیان فاعلی دارد. واژهی انسان به موجودی فراموشکار اشاره دارد که در تصویر مانند بشر است (بشر در لغت به معنای پوست، جلد، هیأت و ظاهر اشیاء است و لذا در مواردی به کار برده میشود که معنا و محتوای شیء مورد نظر نباشد[14]) تمام کسانی که روابط آنها بر مبنای تصور صرف است جزء روانها و فرّارهای عالم هستند زیرا آنچه تصور کردند بهزودی به باد فراموشی میسپارند[15] و همین فراموشی مانع آدم[16] (از ریشهی اُدم به معنای باطن اشیاء) شدنش میشود و مدام بین این دو در تذبذب است. انسان، بشر یا حیوانی به تصویری مشخص است که به نطق مسلح شدهاست؛ به عبارتی به ابزار نطق برای سمبلیک کردن دست یافته است تا به باطن اشیاء راه یابد[17] با این وجود به قول کارل، فیلسوف غربی که میگوید: "انسان، انسان ناشناخته"؛ او حتی نمیتواند جهان ترکیب خود را بفهمد. فلاسفه معنی انسان را آنچه واسطه بین جسد و نفس است دانند؛ یعنی انسان جسم و نفس را به هم نزدیک میکند[18].
رخداد فراموشی حقیقتی است برای انسان ناطق، حقیقتی فعال است که کارکرد و هدف و سِرّی دارد؛ "ای کسی که به دنبال دستیابی بر اسرار هستی، برگرد و پشت سرت را نگاه کن! هر چه سِرّ و سکون است در وجود خودت نهفته است[19]"؛ که خاستگاه آن سیستم روانی است. فراموشی یعنی تجربهای وجود داشته که در ساحت[20] مشخص، به شناخت و زبان در نمیآید. بنابراین اگر چه مغز زوال پذیر است اما تجربه لایزال است و صرفا به یادآورده نمیشود. بنابراین مساله در "به یادآوردن"، "یادآوری" و "ذکر" است. فراموشی شاید آسانترین راه زندگی باشد[21]، اما حقیقیترین نیست حقی است که "به محاق رفته" است و با رسیدن ماه نو آشکار میشود. سیستم مغزی به عنوان کارگزار سیستم روانی و تحت سیطرهی آن، دست به فراموشی میزند و حتی فراموش میکند که دست به فراموشی میزند، یعنی فراموشی، انتخابی ناخودآگاه و یک پدیدهی هیستریک و روانزاد است. نسیان و فراموشی به نشانه مربوط است یعنی فراموشیِ اشارهی نشانه و این فراموشی زمینهی عصیان و تکرار را فراهم میکند. مهمترین فراموشی، نزدیکترین فراموشی است، فراموشی خود: وَلَا تَکونُوا کالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِک هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ و هم چون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به خود فراموشی گرفتار کرد، آنها فاسقانند. از نظر ابنعربی انسان مظهریت تام و تمام در جمیع اسمای الهی را دارد؛ چراکه بر صورت الهی خلق شده است. ازاینرو با خودفراموشی به خدافراموشی میرسد[22]. سودمندتر بودن سیر و سلوک انفسی از سیر و گردش آفاقی شاید به این سبب باشد که خودشناسی و معرفت نفس برخلاف شناخت آفاقی و معمولاً با اصلاح نفس همراه است ... نگریستن در نفس و توان آن و گونههای وجودش و شناخت بهدست آمده از آن، یک نگاه شهودی و از سنخ علم حضوری است[23]. ابنعربی نیز بر حضوری بودن خودشناسی تأکید میکند. به عبارتی فراموشی خود، فراموشی حضور (به عنوان حی و حاضر) است یعنی فرد آن چه را که در نهایت حضور است را غایب میکند و متوهمانه زمان را سپری میکند. وقتی انسان خودش را فراموش میکند شوق و اشتیاقش را فراموش میکند و به جستجو در دیگری میپردازد تا از طریق دیگری معنایی بیابد و بر اضطراب وجودیش فائق آید و تبدیل به یک کانفورمیست میشود و یا به یک معنا، وسواس گونه چنگ میزند و این چرخه مدام تکرار و تمام رفتارش سمپتوماتیک میشود. چیزی مانند عشق قادر است وی را از این چرخهی تکرار رها سازد. خروج از این چرخه تصمیم گرفتنی و یک مرتبه نیست بلکه شدنی و تدریجی (ذو مراتب) است؛ یعنی تا زمانی که فرد از این چرخه تکرار خارج نشود به ادراک درستی از لذت رهایی از سمپتومهایش دست نمییابد (تا نچشی ندانی) و تا زمانی که از سمپتومها رها نشده است باید آنها را به عنوان مهمترین نشانههای وجودیش در نظر بگیرد؛ چرا که تصمیم بر اساس تفکر و زبان است و در جریان تفکر انسان بین نفس مدرکه و موضوع ادراک در نوسان است و خود این طبقهبندی وهمیاست و امر واقع فاقد هرگونه تفکیکی است. امر واقع از مقولهی تجربه است، تجربهای که به ادراک حضوری در میآید اما به زبان و طبقهبندی زبانی راه ندارد؛ با این وجود زبان ابزاری است برای رهایی از این چرخه.
فراموشی خود یک سمپتوم است که کمک میکند فرد در دامن اجتماع به بقای زندگی اجتماعی خود ادامه دهد ولی در عین حال فراموشی به عنوان جاافتادگی به حقیقت وجودی فرد اشاره دارد. اگر بشری را تصور کنیم که به تنهایی زندگی میکند، فراموشی برایش کارکردی ندارد، چیزی نیست که بخواهد پنهانش کند، در وجودش "دیگری" نیست که بخواهد پاسخگویش باشد، سمبل فراموشی وجود ندارد و کلا مسئلهی فراموشی برای چنین شرایط مفروضی، قابل طرح نیست. بنابراین فراموشی یک مسئله اجتماعی و زبانی است و همراه با مسئولیت اجتماعی مطرح میشود. فراموشی به تضاد بنیادین بین این زندگی اجتماعی (طرح مسئله فراموشی) و زندگی بشری (حیوان انساننما) ماقبل فراموشی، اشاره دارد. انسان بین بدن و روان واقع شده است. جمع زندگی اجتماعی و غرایز حیوانی دارای مقدار ثابت و در تعادل است با نقش (مسئولیت) اجتماعی بعلاوهی اپسیلون[24]. یعنی جمع این دو ضد، به مسئولیت اجتماعی و اپسیلون منجر میشود. اپسیلون به متغیری اشاره میکند که به دلیل خودآگاه[25] نبودن، تصادفی قلمداد میشود و در گسترهی زبانی مدلپذیر نیست، کیفیت و بزرگی(مقدار) آن در هر موقعیتی نامشخص است و عملا به واسطهی معادله، وجود مکنونش به حساب آورده میشود؛ یعنی معادله بدون در نظر گرفتن آن از تعادل خارج میشود و معادله است که به ما میگوید حتما چیزی هست و وجودش را ثابت میکند. اپسیلون پسماند و همراه نقش اجتماعی است به عبارتی این دو جدا ناپذیرند و اپسیلون نه تنها تعیین کنندهی نقش اجتماعی است بلکه تعیینکنندهی توزیع آن نیز میباشد. فراموشی یکی از این پسماندها و واپسزدهها است که باید باشد تا تعادل برقرار گردد. هر چه از پسماند کاهش یابد بر مسئولیت اجتماعی افزوده میشود و برعکس. لازم به تذکر است که در این معادله مسئولیت اجتماعی ناب یا pure مورد نظر است که به دلیل همراهی پسماند در مصادیق، مصداق ناپذیر است. به عبارتی اگر چه در معادله به صورت جمع دو مولفهی جدا سمبلیک شده اند، اما در مصادیق قابلیت تمایز وجود ندارد. از آنجایی که پسماند هرگز صفر نمیشود، مسئولیت اجتماعی خالص نیز وجود ندارد ولی میتوان با شاخص اشتیاق آن را دریافت، وقتی مسئولیت اجتماعی تماما اشتیاق فرد است، خالصpure است در اینجا اشتیاق فردی بازیکنی است در زمین اجتماع و اجتماع مطلوب اجتماعی است که در آن تمام افرادش عهدها را مدام یادآوری کنند و ملتزم به آنها باشند؛ با این وجود، در پایان روانکاوی فرد به دوست داشتن و کار میرسد[26].
از این رو فراموشی یک مسئلهی تاریخی است؛ تاریخ انسان به عنوان یک گونه و تاریخچهی فردی برای یک فرد انسانی. وقتی انسان به زبان مجهز میشود، زندگی ما قبل زبان را در تجربه دارد اما قادر به "یادآوری" و "ذکر" با اشکال مختلف زبان نیست، تجربه و فقدانِ زبانِ بیانِ تجربه، عناصر ساختاری چنین تعارضی را شکل میدهد به عبارتی تجربه ای در وجود فرد انسانی موجود است که زبان را یارای بیان آن نیست؛ در چنین حالتی در زبان شکافی پر نشدنی پدیدار میشود و فرد به اجبار به اشارات زبانی[27] میپردازد تا به این شکاف با هدف نشان دادن به "دیگری"، اشاره کند. بخشی از سیستم روانی انسان دچار فراموشی میشود که پاسخگوی "دیگری" است و در ساحتی از روان که حضور محض است، فراموشی راه ندارد: حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ/ متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها. انرژی از این بخش وجود نشئت میگیرد و تمام فعالیتهای انسان با هر نوع هدفگیری را شکل میدهد که میتوان به زبان به عنوان یک هدفگیری آن اشاره کرد؛ ناخودآگاه به عنوان حقیقت انسان، عامدانه خودآگاه را به بازی میگیرد تا سهوا فراموش کند.
وجود غایبِ حاضر
هنگامیکه نفس با امر واقع اتصال وجودی پیدا میکند آن را با علم حضوری مییابد و سپس توسط قوه مدرکه صورتی از آن میسازد و به حافظه میسپارد. بنابراین مبنا و مأخذ تمام علمهاى حصولى ما نسبت به دنياى بیرون (آفاق) و دنياى درون (انفس) علمهاى حضورى است و ملاك علمهاى حضورى، اتحاد و اتصال وجودى واقعيت ادراككننده و واقعيت ادراك شده است[28]. انسان بر اساس توجه، التفات و حضور به ساحت تصویر و کلمه در قوه حافظه راه مییابد. فراموشی، عدم وجود یا زایل شدن صورتهای ادراکی و کلمات نیست بلکه غیبتِ ادراک کننده (سوژه) است. غیبت به معنای عدم التفات و توجه و حضور است. بنابراین فراموشی یعنی عدم حضور(حضوری گرهمیخواهی از او غایب مشو حافظ) و یادآوری یعنی حضور، که به راحتی نصیب هر سائلی نمیشود و باید سالک بود تا به حضور رسید (دریغ و درد که در جستجوی گنجِ حضور/ بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد[29]). حال سوال اینست که چگونه این غیبت رخ میدهد؟ و چگونه میتوان به حضور رسید؟ عامل اصلی این غیبت را نمیتوان جز در خود یافت (تو خود، حجاب خودی حافظ از میان برخیز). انسان، نمیتواند در آن واحد به همه چیز توجه کند، به حضور هر چیزی که میرود، از چیزهای دیگر غایب میشود. مگر اینکه به حضور حقیقتی برسد که او همه چیز است (بسیطُالحقیقةِ کُلُّ الأَشیاءِ و لَیْسَ بشَیءٍ مِنْها[30]).
انسان وقتی که به خود مشغول است و میپندارد که وجودش مساوق همین خودِ آینهایست[31] و حضور و آگاهیش متمرکز بر این خود است و دائم مترصد کسب خودکارآمدی، خودتنظیمی و خودشکوفایی از طریق روانشناسیِ منقطع از حقیقت روح و روان بشر است، چگونه میتواند به ساحت خود واقعی راه یابد؟ چنین انسانی دائم در غیبت از خود واقعی است و حضورش معطوف به خودِ آینهایست. علم و معرفت و حقیقتطلبی چنین انسانی هم جز وهم فهم و ثقل ایگو نخواهد بود (هر معرفتی که بوی هستی تو داد/ دیویست به ره از آن حذر باید کرد[32]). وهم ادراک جزء است و انسان برای ادراک هر جزئی که حضور مییابد، از اجزای دیگر غیبت میکند و این غیبت او را به نسیان و این نسیان او را به خطا در محاسباتش مبتلا میکند. در قرآن از شیطان به عنوان عامل فراموشی یاد شده است (وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ[33] /اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ[34]/وَمَا أَنْسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ[35]) که از طریق تحریک وهم، امکان حضور در محضر حق را که بسیط الحقیقه است نمیدهد، او را مشغول جزء میکند تا کل را درنیابد و به مرتبه عقل و جبروت نرسد. شیطان این کار را از طریق تزیین و اغوا[36]، خطوه[37]، وعده[38]، زلّت[39]، اضلال و اُمنیه [40]، مَس[41]، تسویل[42]،استحواذ[43]، تخویف[44]، نَزغ[45]،امر[46]، جلب[47]، القاء[48]، صدود[49]، نزع[50]، نجوا[51]، قول[52]، کید[53]و فتنه[54] انجام میدهد. همه این روشهای شیطانی که ریشه در روان و ساختار وجودی انسان دارد نیازمند رمزگشایی است. یکی از مهمترین روشهای نفوذ شیطان از طریق صوت و لفظ است (وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ[55]) و تا زمانی که زبان وجود دارد، شیطان و فریبهای او هم در دل زبان حضور دارد همانطور که حق هم در دل زبان حضور دارد و در حقیقتطلبی مهم این است که بتوان میان این دو تفکیک و تمایز ایجاد کرد. یکی از مهمترین معیارهای این تفکیک توجه به موضع کلمه است[56].
ما به عنوان انسان در دایره سلطنت شیطان و ظلمتهای وهم قرار داریم (إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ[57]) مگر اینکه نسبت به او شناخت پیدا کنیم تا بتوانیم از طریق ایمان به غیب[58] وارد ولایت حق شده و به نور فهم نائل شویم (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[59]/ اللّهُمَّ أَخْرِجْنِي مِنْ ظُلُماتِ الْوَهْمِ ، وَأَكرِمْنِي بِنُورِ الْفَهْمِ[60]). هیچ راهی برای رسیدن به نور نیست مگر اینکه از ظلمت عبور کنی. ظلمت حقیقی، فانتاسمی است که انسان به آن دچار است و تا زمانی که از فانتاسم خود عبور نکرده باشد هر عملی که از او سربزند، سمپتوم است[61] ولو اینکه خیال کند در حال انجام بهترین اعمال است. چنین فردی از دیدگاه قرآن خسارتکارترین افراد است (قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالاً اَلَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً[62]) و خسارت اصلی هم از دست دادن خود واقعی است (الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ[63]) به عبارتی میوه درخت خودشناسی ایمان است. تحریکات و وساوس شیطان برای کسانی که به ایمان به غیب و تقوا رسیدهاند گمراه کننده نیست چرا که آنان برخلاف فاسق (پرورت[64]) که چونان شیطان میشود یعنی با میلش یکی شده و دیگر میلش را نمیبیند و نمیتواند بصیر شود، آنان بلافاصله نسبت به حق متذکر میشوند (حضور مییابند) و میل خود را میبینند و این بصیرت موجب خروج آنها از ظلمت وهم و تحریکات شیطان میشود (إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ[65]). کسی که با امیال خود یکی میشود و حضورش در نزد امیال است و در عین حال نمیتواند آن را ببیند، هرگز نمیتواند به کشف ابژه زاینده عشق در وجودش بپردازد و از حق و حقیقت غایب و محجوب میشود، در چنین حالتی حتی اگر به علم و شناختی هم برسد جز حجاب و گمراهی بیشتر برای او ثمری ندارد چرا که امیالش، جهت دهنده اصلی وجود اوست (افَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ[66]). برای رهایی از فراموشی باید از ظلمتِ غیبت به نورِحضور رسید و لازمه رسیدن به چنین نوری، دیدن این ظلمتها در خود است. یونس (ع) هنگامیکه از قوم خود نا امید شد و زودتر از موعدِ عذاب آنان را رها کرد و به سزای این تعجیل در ظلمتهای دل نهنگ گرفتار شد، زمانی نجات پیدا کرد که در آن ظلمتها به ظلم خود پی برد و آن را به کلام درآورد (فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ[67]). ظلم به معنای قرار نگرفتن در موضع خود است و کسی که در موضع خود قرار نگرفته در وضعیتی واقع میشود که نسبت به آن فهم و درکی ندارد و مانند کسی است که در ظلمت قرار گرفته است. در جریان منازعه دو نفر (یک نفر از بنی اسرائیل و یک نفر قبطی)، حضرت موسی(ع) با ضربهای باعث شد که فرد قبطی کشته شود. هنگامیکه ایشان اعتراف کرد که این کار عملی شیطانی بود و من با کشتن این فرد به خودم ظلم کردم مورد غفران الهی قرار گرفت (هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبينٌ قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي فَاغْفِرْ لي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ[68]).
شیطان با بهرهگیری از همه روشهای زبانی فریبندهاش و تحریک وهم به دنبال آنست که انسان عهد فطری خود با حق و حقیقت را فراموش کند تا بتواند هر باطلی را لباس حق بپوشاند (وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ[69]/ أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ[70])، فراموش کردن عهد الستی که ما را بازیچه شیطان میکند و حتی اگر ظاهری پاک و اخلاقی به اعمال و رفتار خود بدهیم باز همان عهد فراموش شده، جهت دهنده خواهد بود اما به شکلی کاملا" سمپتوماتیک (قَوْلَ الْخَوَارِجِ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ[71]).
بدترین نوع فراموشی، خودفراموشی است(وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّـهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ[72]). خودفراموشی نتیجه فراموش کردن خداست چرا که خدا حائل بین انسان و قلب اوست (وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ[73]). فراموشی خدا یعنی فراموشی خود واقعی و نه خود آینهای (هرکه تو بینی نه همه آدمند). حال منظور از خود فراموشی چیست؟ نفس انسان همانند عالم هستی دارای مراتب تشکیکی است. حضور در مرتبه دانی ( بشری) باعث غیبت در مرتبه عالی نفس (نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي[74]) میشود، اما اگر حضور در مرتبه عالی نفس (آدمیت) باشد، همه مراتب پایینتر هم حاضر خواهند بود و خودفراموشی دیگر معنایی نخواهد داشت (النفس فی وحدتها کل القوی[75]). هنگامیکه انسان مراتب دانی وجود خود را میبیند یعنی در مرتبه ای بالاتر از وجود خود حاضر است. تا زمانی که مراتب دانی (بشری) دیده نشود رهایی از خود فراموشی رخ نمیدهد. کسی که با مرتبه دانی خود یکی شده و آن را نمیبیند، چگونه میخواهد به حضور مرتبه عالی (آدمیت) وجودش برسد؟ این حضور، همان ذکر و یادآوریست که وظیفه پیامبران است (فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌلَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ[76]).
نسیانِ فراموشی
ممکن است چیزهای را فراموش کنیم ولی همان چیزها ما را فراموش نمیکنند، مواردی را که فراموش میکنیم در دل خود واقعیتهای نهفتهای دارند که توان تحمل آنها در ما نیست، ولی چون واقعیت هستند، بودنشان جبری و غالب است حتی در همان زمانی که فکر میکنیم نیستند. درواقع ما فراموششدهها را زندگی میکنیم. فراموششدههای را که ما فکر میکنیم فضولاتی بیش نیستند، انرژی حرکت ما هستند، اگر در خفا عمل کنند دربند آنهاییم ولی اگر به آنها معرفت یابیم همان فضولات، فضیلت خواهند بود. فراموششدهها حذف شدنی نیستند و تماماً در زبان ما جاری هستند، حتی آنجایی که فکر میکنیم فرسنگها از آنها دوریم[77]. فراموششدهها ستون اصلی کلام را شکل میدهند و "بزرگ دیگری" میشوند که بردگی را میطلبند[78]. در خفا بودنشان، اصالت و صداقت را از انسان میگیرد، چراکه مجبوریم بهدروغ در برون از خود یا با آنها بجنگیم یا ستایش کنیم. اگر در رفتارهای ظاهراً متضاد با میلهایی فراموششده کاوش شود، وجودشان موج میزند. چه بسیار رفتارهای ظاهراً انسان دوستانه که عمیقاً آبشخور همان میلهایی هستند که با اسامیشیطانی در برون از خود مورد سرزنش و انزجار قرار میگیرند. محتوای فراموششده در ظلمت و تاریکی با زبان نور و روشنایی کار خود را پیش میبرد غافل از اینکه همان نور و روشنایی وهمیاست که تمام انرژی خود را از همانی میگیرد که فضولاتی بیش نامیده نمیشود. چنین نوری تمام اصالت و صداقت را از فرد تهی میکند چراکه اساساً بر دروغ و فریب استوار است. محتوای فراموششده ازآنجاییکه در خفا و با زبان غیرمستقیم و نمادین عمل میکند، میلهایی را تولید میکند که دور از واقع است مانند جنگهای که ساختگی و نمادین است، مجامع حقوق بشری که تهی از انسانیت و اصالت است، دانش و علومیکه هیچ بویی از معرفت در آن دیده نمیشود و نمایش دگر خواهیهایی که تماماً آبشخور خودخواهیهاست. بنابراین سمپتومهایی که در دیگران موردنقد قرار میدهیم آینهای هستند که ما را به ما نمایش میگذارند و نشان میدهند که ما چه چیزهای را فراموش کردیم و چقدر به عهد و پیمانهای که بستیم وفادار نیستیم، عهد و پیمانهای ظاهری که به زبانهای متفاوت از طرف ما دور زده میشود تا فراموش شود که درواقع وفادار به میلها هستیم نه به عهد و پیمانهای ظاهری که بستیم؛ فراموشیای که نهتنها باعث از بین نرفتن میلها بلکه باعث گر گرفتن آنها نیز میشود؛ میلهای اولیهای که از اهداف اولیه خود خارجشده است و خود را در سیاست و تجارت تا ورزش گسترانده است و هرروز بر شعلهی آنها افزوده میشود. میلهایی که تماماً سمپتوماتیکاند و تا رمزگشایی نشوند به امر واقع اشاره نمیکنند، هرچند وجودشان عین عدل است[79] تا انسان به خود بیاید و ببیند که چقدر در دروغ و فریب غرقشده است. فراموشی و واپسزدههایی که باعث شده عقلانیت و اخلاق را به خدمت خود بگیرد تا اهداف خود را از طریق آنها ارضا کند. عقلانیت و اخلاقی که جزء بهراستی و امر واقع به هیچچیز دیگری نباید تن میداد آلتِ بازی بشر شده است تا میلهای تحریفشده و بیپایان را توجیه و رنگ بوی عقلانی و اخلاقی بدهد[80]. زمانی که نماد و تصویر زبان امر واقع نشوند و آن را نمایان نکنند مجبورند آن را بپوشانند ولی ازآنجای که امر واقع قابل پوشیدن نیست، آن را به شکل سمپتوم روایت میکنند[81]. عقلانیت و اخلاقی که اصالت خود را در رابطه اصیل و صادقانه با میلهای اولیه مییابد تا بر سر عهد و پیمانهای که میبندد بماند. اصالت و صداقتی که اگر بر آن خللی وارد شود نقطه شروع نابودی عقلانیت و اخلاق به معنی دقیق کلمه خواهد بود. بهعبارتدیگر قدم اول و آخر در عقلانیت و اخلاق این است که بر آنی که نام ظلمت، تاریکی، شیطان و هر آنچه امیال نا پذیرفتنی مینامیم معرفت یابیم. از این منظر رابطه بین عقلانیت و اخلاق با موارد مطرود و نامقبول به تار مویی بند است و مستقل از هم نیستند و نمیتوان به افتخارات وهمیگذشته لم داد و خود را مصون از خطا دانست، به قول دکتر میترا کدیور با طلوع هر خورشیدی باید اعتبار از نو کسب شود. جدا دانستن اخلاق و عقلانیت از امیالی با نامهای نامقبول و شیطانی این تصور باطل را ایجاد کرده است که این امیال را در بیرون و جدا از خود بدانیم؛ حالآنکه اخلاق و عقلانیت در رابطه صادقانه و اصیل با همین امیال در درون تحول مییابد و از ایجاد سد و مانع آگاهانه بر همین امیال معرفت حاصل میشود. تنها با رابطه صادقانه به آنچه هستیم و به خاطر آن آمدیم میتوانیم وصل بهواقع شویم و آن را همانگونه که هست نمادین کنیم. نمیتوان با جنگهای ساختگی و نمایشهای عقلانیت و اخلاق نمایی که تماماً در پوشاندن امر واقع است، به معرفت رسید[82]. جنگ اول باید در درون و با نمایشهای ساختگی و ناخودآگاه خودمان باشد، تا زمانی که از این جنگ با موفقیت عبور نکنیم، جنگهای ساختگی و بیپایان در برون از خود، برایمان ضروری است. فراموشی شاید موقتاً کمککننده باشد تا واقعیتهای تلخ و شکافهای درونی دیده نشود ولی باعث میشود تا در دروغ و فریبکاری و بردگی طی و طریق داشته باشیم، تفکر سرمایهداری(عقلانیت ظاهری) و نظام سلطه(اخلاق ظاهری) از طریق رسانه و بخش بزرگی از علوم[83] مانند روانشناسی و با روشهای ظاهراً مدرن به دنبال ایجاد حواسپرتی و فراموشی گذشته و آینده و تأکید بر میلهای آنی به دنبال این هستند تا سنت و تاریخچه و عهد و پیمانهای واقعی که بشر با خود، دیگران و طبیعت بسته است را یادآوری نکند، چنین تفکری با مشغول کردن افراد با فعالیتهایی مانند مبارزه با تروریسم، حقوق بشر و ورزش برای صلح، ظاهراً به دنبال اخلاق و عقلانیت هستند ولی اساساً تولید میلهای میکنند که عقلانیت و اخلاق واقعی را به غیبت میبرد، با تبلیغ چنین روندی که اساساً زیر پا گذاشتن تمام تعهدات واقعی جامعه انسانی است ظاهراً به دنبال مبارزه با شیاطین هستند ولی نمیدانند که عمیقاً در خدمت آن جولان میدهند. چنین تفکری بهقدری ما را در برگرفته است که میتوان گفت ما خود نیز بهنوعی در خدمت همین تفکر عمل میکنیم و جزء همین شیاطین هستیم و تا زمانی که آن را در تمامیرفتارهای خود بازشناسی و یادآوری نکنیم و به آن معرفت نیابیم، به شکلهای بسیار آسیبزا و پیچیدهتر برده آن هستیم و خواهیم بود، به قول استیو تولتز در کتاب جزء از کل، نقابهای پیچیده زندهزنده تو را میخورند. نمیتوان گذشته و آینده را از حال جدا کرد، چراکه سمپتومهای ما انعکاسدهنده چیزهای است که گذشتگانمان فراموش کردند و سمپتومهای فرزندان ما نیز نتیجه چیزهای خواهد بود که ما فراموش میکنیم. بدون یادآوری فراموششدهها و واپس زدهها، صحبت از سوژگی نمایشی بیش نیست، مطرح کردن سوال که مشخصهی بارز سوژگی است زمانی شکل میگیرد، که پاسخها در وجود همان سوژه رمزگشایی و یادآوری شده باشند. تا زمانی که یادآوری صورت نگیرد ارتباط (با خود و دیگران) ممکن نیست[84]؛ دنیای مدرن باوجود تلاش فراوان در جهت القای واژههای شیک و شکیل در ایجاد پیوند و ارتباط اجتماعی با شکست مواجه شده است. نمیتوان انتظار داشت باوجود فراموشی و واپسزنی، به پیوند سرراستی با خود و دیگران رسید. گویا ایمان و عقلانیت حاکم بر محتوای فراموششده بسیار قویتر از آنی است که در شعارهای ظاهری زندگی در جریان است، به همین خاطر درنهایت همان محتوا به سرانجام میرسد.
جمعبندی
ریشه واژگان فراموشی به حقیقتی اشاره دارد که در سیستم روانی تجربه شده است و فرد آن را به یاد نمیآورد. انسان همریشهی نسیان است و به موجودی اشاره دارد که تجارب خود را به خاطر نمیآورد. زندگی اجتماعی الزام آور است که انسان بعضی چیزها را واپس بزند و این واپسزدگی بخش بزرگی از فراموشی است. دستگاه روانی به صورت عامدانه آنها را فراموش میکند تا زندگی اجتماعی ممکن شود، به عبارتی فراموشی در حوزهی آگاهی است اما در سطح ناخودآگاه فراموشی ممکن نیست.
فراموشی، عدم وجود یا زایل شدن صورتهای ادراکی و کلمات نیست بلکه غیبت ادراک کننده است. فراموشی یعنی غیبت و یادآوری یعنی حضور. انسان، نمیتواند در آن واحد به همه چیز توجه کند، به حضور هر چیزی که میرود، از چیزهای دیگر غایب می شود. مگر اینکه به حضور حقیقی برسد که او همه چیز است (بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشیء منها). فراموششدهها اصل و زیربنای زیستن هستند و نمایش روبنا باهدف پوشش و مخفی کردن فراموششدهها شکل میگیرد ولی خود همین نمایشها تغییر شکل یافتهی همان محتوا هستند. تا زمانی که محتوای فراموششده از شکل سمپتوم رمزگشایی و یادآوری نشود، با شکلی متفاوت و پوشیده غالب خواهد بود. بین میزان فراموشی با عقلانیت و اخلاق واقعی رابطه معکوس حاکم است، هرچقدر بر میزان فراموشی افزوده شود به همان مقدار اخلاق و عقلانیت، پوشالیتر و با رنگ و لوای دیگر در خدمت همان محتوای فراموششده خواهد بود.
منبع-تولتز استیو(2008). جزء از کل. برگردان پیمان خاکسار. نشر چشمه-جان کلمن(1393). کتاب تاویستوک، اشراف سیاه ترجمه عباس کسکنی، ناشر هلال.
-رجبی، ابوذر. (1392). تحلیل تطبیقی نقش خودشناسی در معرفت به خدا از دیدگاه ملاصدرا و ابن عربی. مجله انسان پژوهی دینی: دورهی 10، شمارهی 30، صفحه 89-113.
- صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، محمد بن ابراهیم(1981م)،الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت: دار احیاء التراث العربی
- ضرغامی، محمد حسین؛ ربیعی، مهدی؛ نوده یی، داود (1398). عدلِ سمپتوم kelamekalam.blog -کدیور، میترا(1380). درسنامه روانکاوی در انتانسیون و روانکاوی در اکستانسیون. سایت انجمن فرویدی.-کدیور، میترا(1381). درسنامه روند Pass. سایت انجمن فرویدی-کدیور، میترا(1381). درسنامه سایکوآنالیز و Pass. سایت انجمن فرویدی-کدیور، میترا(1381). درسنامه پایان روانکاوی و عمل. سایت انجمن فرویدی
-کدیور، میترا(1381). درسنامه درباره مقاله نارسیسم زیگموند فروید. سایت انجمن فرویدی
-کدیور، میترا(1388). مکتب لکان، روانکاوی در قرن بیست و یکم. انتشارات اطلاعات. چاپ دوم. ۱۳۸۸.-کدیور، میترا(1396). مکتب لکان: روانکاوی در قرن بیست و یکم. نشر اطلاعات.
-کدیور، میترا(1397). سخنرانی روانکاوی و دین. دانشگاه شهید بهشتی، سایت انجمن فرویدی
-کدیور، میترا(1397). سخنرانی نقد فرهنگ جنسی در ایران. دانشگاه شهید بهشتی
- کدیور، میترا (1394). مکتب لکان روانکاوی در قرن بیست و یکم، چاپ سوم. تهران: انتشارات اطلاعات- مرادی کامران (1396). نقاطی که لاکان هگلی است. سایت انسانشناسی و فرهنگ.- مهدی سبز(نامشخص). بررسي و نقد كتاب اخلاقيات امر واقعی كانت، لاكان. http://phthjo.ihcs.ac /article
- هایدیگر، مارتین(1396). هستی و زمان. ترجمه سیاوش جمادی، نشر ققنوس.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۶ (اصول فلسفه و روش رئالیسم)، تهران: صدرا، ۱۳۷۷ش
- نوده یی، داود؛ ضرغامی، محمد حسین؛ ربیعی، مهدی(1398). انحراف روانشناسی و تحریف روانکاوی
- فیض کاشانی، ملامحسن (1386). خلاصه الاذكار و اطمئنان القلوب، تحقیق: حسن النقیبی، تحت اشراف: احمد العابدی، قم، انتشارات زائر
- Elliott, Anthony(1994). Psychoanalytic Theory. Oxford. Blackwell
- Freud Sigmund (1925). “Negation,” On Metapsychology: NEGATION Standard Ed. 19, 235-239
-Freud Sigmund(1995). Five Lectures on Psycho-Analysis (Penguin 1995) p. 28–9
-Freud Sigmund (1914). Remembering, Repeating, and Working-Through. Standard Ed.
- Freud, Sigmund(1914). On Narcissism: An Introduction. Standard Ed.
-Freud, Sigmund. (1923). Certain Neurotic Mechanisms in Jealousy, Paranoia, and Homosexuality. (Internat. Journ. Psycho-Analysis, vol. iv, April,.
-Freud, Sigmund. (1937). Analysis Terminable and Interminable. Int. J. Psycho-Anal., 18:373- 405.
- Kant, Immanuel (1785). Thomas Kingsmill Abbott, ed. Fundamental Principles of the Metaphysic of Morals (10 ed.). Project Gutenberg. p. 39.
Lacan, Jacques. .(1957-1956) "La relation d'objet" in Écrits.
-Lacan, Jacques.)1962–1963(, Tenth Seminar, "L'angoisse,"
-Lacan, Jacques.(2001). The Mirror Stage as Formative of the Function of the I", in Écrits: a selection, London, Routledge Classics; p. 5.
- Lacan, Jacques.(1992). The Seminar. Book VII. The Ethics of Psychoanalysis, 1959-60.
[1] . این مرقومه وامدار عشق و اشتیاق زائدالوصف استاد بزرگوار خانم دکتر میترا کدیور و نوشتار و سخنان ناب ایشان است. مسولیت بخش اول مقاله (فراموشی سهوی عامدانه) با دکتر محمد حسین ضرغامی، بخش دوم (وجود غایبِ حاضر) با دکتر داود نوده ئی و بخش سوم (نسیانِ فراموشی) با دکتر مهدی ربیعی میباشد.
[3] . لغت نامهی دهخدا به نقل از وب سایت https://dictionary.abadis
[4] . فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۷، ص۳۰۴، به نقل از وب سایت: wikifegh
[5] . فرهنگ فارسی معین به نقل از وب سایت https://www.vajehyab /
[6] . تحفه العالم . عبداللطیف شوشتری ۲۹۲ به نقل از وب سایت: https://dictionary.abadis /
[7] . حاشیهی فرهنگ اسدی نخجوانی به نقل از وب سایت:
[8] . برهان قاطع به نقل از وب سایت آبادیس
[9] . https://hawzah.net/
[10] . بخشی از آیهی 110 سورهی کهف
[11]. عالَم جَبَروت به عالم عقل بدون تصور اجسام و خصوصیات آن گفته میشود. برخی این عالَم را مکانی برای ذات و صفات خداوند دانستهاند. عالم جبروت بهعنوان یکی از عوالم خلق شده، پایینتر از عالم لاهوت و بالاتر از عالم ملکوت و ناسوت قرار دارد. این عالم به صورت ذاتی همراه تمامیذرات عالم قرار داشته و بر آنها احاطه دارد و در بزرگی وسعتش، قابل مقایسه با عالم ملکوت و ناسوت نبوده و مبدأ و سبب پیدایش این دو عالم است. تمام امور به صورت اجمالی در این عالم وجود داشته و عالم ملک و ملکوت مکانی برای ظاهر شدن آنها به صورت تفصیلی است. منبع: http://fa.wikishia.net
[12] . حضرت استاد موسوی به نقل از وب سایت: https://www.ostad-mosavi
[13] . برسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه بیستونی، ج۲۷، ص۱9 به نقل از وب سایت wikifegh
[14] . برگرفته از وب سایت https://hawzah.net/
[15] . برگرفته از وب سایت فیلسوف متاله استاد موسوی به آدرس: ostad-mosavi
[16] علم آدم اسماکلها
[17] اللهم ارنی الاشیاء کما هی
[18] . برگرفته از وب سایت فیلسوف متاله استاد موسوی به آدرس: ostad-mosavi
[19] . ابن عربی
[20] . منظور نویسنده از ساحت در اینجا مختصات فضا-زمانی که در برگیرندهی تمام وقایع تمام انرژی و تمام اطلاعات در یک زمان و مکان مشخص است.
[21] . عبد الرحمن منیف به نقل از وب سایت abadis
[22] . ابنعربی، 1418، ج6، ص374 به نقل از رجبی
[23]. علامه طباطبایی به نقل از رجبی
[24]. epsilon
[25]. Consciousness
[26].برگرفته از کلاس های آشنایی با فروید و لکان انجمن فرویدی
[27] . مصادیق اشارات زبانی در اینجا هنر، شعر، صنایع، علم و غیره است.
[28] برگرفته از فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی
[29] دیوان حافظ
[30] برگرفته از ملاصدرا در حکمت متعالیه
[31] مرحلهی آینهای (Mirror Stage) برگرفته ازنظریه لکان است که مطابق آن کودک (سوژه) بعد از دیدن تصویر خود در آینه دچار توهمیاز یکپارچگی خود میگردد (الیوت،۱۹۹۴).
[32] دیوان امام خمینی(ره)
[33] انعام، آیه 68
[34] مجادله، آیه19
[35] کهف، آیه 68
[36] قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ(حجر، آیه 39)
[37] وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ (بقره، آیه ٢٠٨)
[38] وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی (ابراهیم، آیه22)
[39] فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا(بقره، آیه 36)
[40] وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ( نساء، آیه 119)
[41]يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ (بقره، آیه275)
[42]الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ؛(محمد، آیه25)
[43]اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ (مجادله، آیه19)
[44]إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ (آل عمران، 175)
[45]وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ (اعراف، آیه200)
[46]الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ (بقره،آیه268)
[47]وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ (اسراء، آیه64)
[48]لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ(حج، آیه53)
[49] وَ لاَ يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطَانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (زخرف،آیه62)
[50] يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا (اعراف، آیه27)
[51] إِنَّمَا النَّجْوَی مِنَ الشَّیطَانِ (مجادله، آیه10)
[52] كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اكْفُرْ(حشر، آیه16)
[53] إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا (76، نساء)
[54] یا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ (اعراف،آیه 27)
[55] وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ (اسراء آیه 64)
[56] برای مطالعه بیشتربه مقاله عدل سمپتوم از نویسندگان همین مقاله مراجعه شود.
[57] إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ (نحل، آیه 100).
[58] برای مطالعه در مورد غیب وجود انسان به مقاله انحراف روانشناسی و تحریف روانکاوی از همین نویسندگان مراجعه شود.
[59] بقره، آیه 256
[60] خلاصة الاذکار و اطمینان القلوب، ملامحسن فیض کاشانی
[61] برگرفته از درسنامههای خانم دکتر میترا کدیور
[62] کهف، آیه 103
[63] انعام، آیه20
[64]. Pervert
[65] اعراف، آیه 201
[66] جاثیه، آیه 23
[67] انبیا، آیه 87و 88
[68] قصص، آیه 15
[69] اعراف، آیه 172
[70] یس آیه 60
[71] نهج البلاغه ، حکمت 182
[72] حشر، آیه 19
[73] انفال، آیه 24
[74]ص، آیه 72
[75]برگرفته از ملاصدرا در حکمت متعالیه
[76]. غاشیه، 21 و 22
[77] . برگرفته و استنباط از روانکاوی فروید-لکان مبنی بر اینکه واپس زدهها برمیگردد
[78] . برگرفته و استنباط از روانکاوی فروید- لکان و فلسفه هگل وهایدگر
[79]
[80] . اشاره به این نظر فروید که ایگو(ego) و سوپر (superego) در خدمت (id) عمل میکند
[81] . برگرفته و استنباط از روانکاوی فروید و لکان و استنباط از متون و سخنرانیهای دکتر میترا کدیور
[82] . برگرفته از نگاه ابزاری به اخلاق در فلسفه کانت و روانکاوی فروید و لکان
[83] . برای مطالعه بیشتر در مورد چنین کنترلی ذهنی، به کتاب اشراف سیاه ارجاع داده میشود[84] . اهمیت سوال در سوژگی برگرفته از روانکاوی فروید-لکان
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۸ ساعت توسط
|
به نام یزدان پاک